یادداشت زهرا زرینفر
1401/11/6
مراکش برای من یکی ازون کشورهاییه که حتماً یه روز باید بهش سفر کنم و خوندن این سفرنامه عطشم رو بیشتر هم کرد برای دیدن قصرها و مسجدها و مدینای شهرها و نوشیدن چای نعنا و اگر سری به طنجه زدم برم سراغ رستوران حسنآقا توی دفترش به فارسی یادگاری بنویسم. چیزی که برام جالب بود و از تو نوشتهها فهمیدم، به نظر میاد مردم مراکش همشون یه جورایی بیخیال و سرخوشند باید از نزدیک دید تا بشه تأیید کرد. درست رأس ساعت یازده امین از راه میرسد. ساعتم را نشانش میدهم و میگویم «قرارمون ساعت ده بود، الان ساعت یازدهه.» میخندد و میگوید :«اوه! تو جریان اکسترا آورز رو نمیدونی؟» میگویم:«چرا میدونم... ساعتها یک ساعت کشیده جلو. پس تو یک ساعت دیر کردی!» باز میخندد: اشتباه نکن! اون مال کارای اداری و دانشگاه و این چیزاست ما وقتی سر یه ساعتی قرار میذاریم، منظورمون همون ساعت قدیمه در کل سفرنامه خوبی بود ولی کاش بیشتر و مفصلتر بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.