یادداشت نــادری
1401/12/11
3.8
48
بهترین توصیف در مورد این کتاب شاید همان حرف گِرتسن که در مقدمه کتاب (با ترجمه کاظم انصاری) آمده مناسب باشد که: (غمخواری نویسنده به مردم فقیر و ستمدیده ممکن است بسیار شدید باشد ولی جز توصیف رنجِ آنان و گریستن کار دیگری انجام نمیدهد) به عنوان اولین تجربه از آثار کلاسیک و کتابهای داستایوفسکی به نظرم کتابی کاملا معمولی بود و شاید پیشزمینهای که از سالها پیش نسبت به کتابهای معروف و نویسندههای بزرگ در ذهنم بود باعث شده بود توقع کتابی جذابتر از این داشته باشم ولی بعد از خواندش به این نتیجه رسیدم که گاهی در مورد بعضی از آثار معروف اغراق میشود. مثلا همین کتاب جز به تصویر کشیدن دو شخصیت فقیر و توصیف زندگی فقیرانهشان کار دیگری نمیکند البته پایبندی به اخلاق در اوجِ فقر و متوسلشدن به امید در بدترین شرایط و زمانها نسبتا خوب روایت شده ولی مهمترین نکته از این کتاب که البته میتواند نظر و برداشت کلیام از کتاب هم باشد این است که: فقر یعنی نداشتنِ هویت و ارزش در یک جامعه! و حتی اگر نویسنده موافقِ این نکته نبوده، خواهناخواه تسلیمِ چنین تفکریست و این در طول داستان حس میشود. البته شاید بخشی از آن باتوجه به نوعِ نگاه و طرز برخورد افراد یک جامعه به فقر و انسانهایی از طبقه پایین، مخصوصا جامعهای که نویسنده در آن زندگی میکرده درست باشد ولی به نظرم نویسندهها مثل خبرنگاران یک جامعه نباید صرفا منعکسکننده تفکرات آن جامعه باشند، چه اینکه رسالت یک نویسنده مبارزه با تفکراتیست که مانع پیشرفت اخلاق و ارزش در آن جامعه میشود که در واقع اینجاست که هنر نویسندگی و قصهپردازی بهترین گزینه برای این منظور است.
(0/1000)
نــادری
1402/1/4
0