یادداشت فاطمه مظهریصفات
1403/3/7
. کتابهای نشر بیدگل خیلی دوست داشتنی و جذاب هستند. به لحاظ بصری طوری طراحی شدند که از چند متری هم قابل تشخیصاند. انگار یک نظم و دیسیپلین خاصی دارند که آدمها خصوصا آدمهایی شبیهبه من که سمت بصری مغزشان بیشتر کار میکنه را خوب جذب میکنند. سبُک نرم و راحت هم هستند. طوری که آدم نمیتواند برود کتابفروشی و یکیشان را همینطوری و بدون تحقیق برندارد. آنها که با کندوکاو و پرسوجو میخریم که دیگر جای خود دارد. ولی شبهای بیخوابی از آن دسته بود که من در حراجی هفته قبلِ، کتابسرو فقط برداشتمش بدون تحقیق درموردش. بعد که توی بهخوان نگاه کردم یک نفر فقط خوانده بودتش! و هیچ نظری هم در موردش نبود. این کتاب نه رمان است نه خاطره است نه هرچه که به آن نسبت میدهند. پیرنگ که ابدا ندارد و هیچکجایش به هم وصل نیست. اپیزودهای طولانی پر از آدمها، مکانها و اتفاقات چرکِ مختلف. که با خروارها کلمه، صفت و قید نوشته شدهاست. وقتی کتاب را باز میکنی انگار یک نوشابه خانواده را به حد مرگ تکان داده باشی و بازش کنی. چطور گاز ازش فوران میکند؟ از این کتاب هم همینطور قید و صفت فوران میکند. انگار کتاب با همه بیوزنیاش یک گردان آدم با سرنوشتهای مختلف را با خودش حمل میکند. هرلحظه فکر میکنی الان است که سوپاپش بترکد و کلمه ها شتک بزند همهجا! اینطور حسی به آدم میدهد. کتابِ پشتهم خواندن نیست. و البته ارزش کناری گذاشتن و هرازگاهی تفال زدن را هم ندارد. با موضوع خیانت و هرچه؛ ببخشید، گندکاری در روابط وجود دارد.
(0/1000)
فاطمه رفعت
1403/4/27
0