یادداشت سید علی مرعشی

                "همه می میرند"
اما پیش از آن زندگی می کنند.
بچه که بودم از پنجره کنار صندلی عقب ماشین،  محو گذر کوچه ها، درخت ها و تیرهای چراغ برق می شدم. دلتنگ ترین لحظه ها نگاه کردن به دور شدن خانه پدر بزرگ از شیشه پنجره عقب ماشین و حس جا گذاشتن چیزی در پستوی زمان بود. بزرگ تر که شدم تماشای خط بی انتهای جاده از شیشه جلوی ماشین و عبور از جزئیات تمام نشدنی کنار جاده و تلنگرهای دردناک فرصت های پیش رو و راه باقی مانده، همنشین سفرهای من شد.

متن زیر حاوی نکاتی از داستان است (البته اگر به زودی قصد خواندش را ندارید باک تان نباشد)

هوشمندی و سلیقه نویسنده در انتخاب زنی چون "رژین" که حسادت ها و آشفتگی های فکری خاص خودش را در مواجه با زندگی و خوشبختی دیگران دارد، برای نشان دادن عمیق ترین و اولی ترین خواسته های بشری یعنی میل به زندگی، کمال و جاودانگی ستودنی است. ما تنها با رژین طرف نیستیم بلکه مصداق بارز و مثال پر رنگ تری از خود در درونی ترین حالات، آن هم در  ظرف زمانی که هیچ کس نمی تواند این دل آشوبگی را حس کند می یابیم. 
اگر رسالت ادبیات نشان دادن آن بُعد از انسان باشد که همه روزه در درون مان به این کوی و آن جوی می کشانیم "همه می میرند" صدای رسای هر آن چیزی است که در پس برنامه ریزی ها و نقشه کشیدن ها حرص نداشتنش را 
میخوریم.
در مقابل "فوسکا" همه تاریخ است با تمام تجربه های تکراری در جستجوی چیزی که معنا داشته باشد اما نامیرا بودن دیگر معنایی برای او باقی نمی گذارد. 
از عجیب ترین آموزه های این کتاب دانستن ارزش "مرگ" و موهبت میرایی است. یگانه واقعیتی در کنار زندگی و به دنیا آمدن که به همه زیبایی های عالم معنا و ارزش می دهد. 
دیگر اینکه میراث ما در پهنه این جهان چیست؟  چه چیز باقی می گذاریم؟  برای که؟  چه فایده ای دارد؟  و ده ها سوال دیگر که اگر مطالعه این اثر هیچ فایده ای نداشته باشد جز همین پرسش ها و مواجه کردن انسانْ با خود، گذشته و آینده اش باز هم کاری بزرگ کرده سیمون دوبوار.
نکته جالب هماهنگ بودن خواسته های انسان نامیرای دوبوار با اعصار تاریخ است. در دو قرن اول به دنبال فتح و کشورگشایی، سپس کشف سرزمین های ناشناخته در دل جنگل ها و سرزمین های بکر و بعد دوران پیشتازی علم و آزمایشگاه ها و همین توجه به جزئیات خیره کننده اوست که طی طریق انسان نامیرایش در دل قرون متمادی را باورپذیر می کند.
        
(0/1000)

نظرات

درود بر شما ، تمثیلی که در آغاز یادداشت آوردید چقدر بجاست. دقیقاً زندگی همان راندن به پیش است. پشت‌سرگذاشتن گذشته‌ها و چشم‌داشتن به پیشِ رو. و اگر هر یک از این دو نبود، راندن (زندگی) معنایی نداشت. درباره کتاب هم نظر شما را به رأی خود نزدیک دیدم. 🙏🏻
متشکرم از اینکه نظر خود را به اشتراک گذاشتین.🌹