یادداشت کاظم حیدری

آخرین انار دنیا
        «مدام به طرف مجری رو می‌کردم و می‌گفتم: فقط ما این‌طور عمل نمی‌کردیم، شما هم از ما شریف‌تر نیستید، در این جنگ کسی از کس دیگر شریف‌تر نیست.» این بخشی از حرف‌های سریاس صبحدم است، یکی از سریاس‌های «آخرین انار دنیا».
جنگ بین دو حزب کردستان‌ عراق جنگی بود از نوع برادرکُشی. مردی از یک حزب که بیست‌ویک سال زندانی بوده است پس از آزادی به جست‌و‌جوی پسرش می‌رود؛ مظفر نمی‌داند پسرش در کودکی با حمله‌ حزب مقابل تحت سرپرستی آنها قرار گرفته و بزرگ که شده سرباز و فرمانده‌ای در حزب مقابل شده است؛ پدر و پسری ندانسته رویاروی هم در جنگ بوده‌اند، جنگ قدیم پدران و پسران.
اما «آخرین انار دنیا» داستان عشقی شرقی و اساطیری نیز هست؛ قلبی که جنسش از شیشه‌ است. فضای رمان یا آن‌قدر رمانتیک است که تنه به سانتی‌مانتالیسم می‌زند تا لبه‌ ابتذال می‌رود و فرو ‌نمی‌افتد، یا آن‌قدر خشن و جنگ‌زده است که انگار خاطرات یک سرباز از دوران جنگ است، تا لبه‌ پرتگاه خاطره‌نویسی می‌رود اما فرو نمی‌افتد.
این رمان مثل اکثر متون استوار معاصر دارای فضا و زبان فردی است، به این معنا که وقتی شروع به خواندن یک رمان می‌کنیم مدتی به اندازه‌ خواندن چند صفحه یا حتی چند فصل طول می‌کشد تا با فضای آن آشنا بشویم.
بختیار علی به‌خوبی از پس فضای رئالیسم‌ جادویی با عناصر بومی که می‌شود آنها را کُردی، شرقی و حتی خاورمیانه‌ای نامید برآمده است؛ به تصویر‌کشیدن فضای بازار و دست‌فروش‌ها و جنگ و آوارگی در کوه‌های کردستان در مرز ایران و عراق و همین‌طور توصیف اساطیریِ عشق شرقی و ظاهر و آواز زنان کُرد.  اما این رمان دارای چند ضعف متوسط است که می‌توانست فارغ از آنها باشد: نویسنده زبانی توضیحی و شاعرانه به سبک شعرهای بلند شاعران کردستان عراق دارد و این زبان جاهایی کارایی‌اش منفی است. دوم، در جاهایی از مدرنیسم خارج می‌شود، اگرچه عشق قلبی شیشه‌ای پر از اسرار، افسانه و اسطوره است اما توصیف آن مدرن و نو است و برای آن باید نویسنده را تحسین کرد؛ اما پیرمردی که به‌شیوه‌ مینیاتورهای شعرهای مصور خیام و حافظ از دست معشوقه‌‌ نوشيدني می‌نوشد، یا کوری که حکمت‌های کهن را به ما درس می‌دهد، کلیشه‌هایی نامناسب برای فضای رمان محسوب می‌شوند. سوم، اکثر شخصیت‌ها و دیالوگ‌هایشان یکسان هستند، حتی در برابر پسر نابینا همه‌ به او ناسزا می‌گویند و چنین به‌نظر می‌رسد که موضعی مستقل از نویسنده ندارند. شاید تنها دیالوگ‌های سریاس صبحدم دست‌فروش است که با بقیه متفاوت می‌نماید وقتی از «ترین»ها حرف می‌زند و این‌گونه یک «شخصیت» شکل می‌گیرد. چهارم، کاش بختیار علی در این رمان در جایگاه نویسنده روشنگر به مخاطبان نگاه نمی‌کرد، تأکید بر روی حس‌هایی مثل خوشی، بیزاری، زیبایی و زشتی، گاهی از کادر بیرون می‌زند. توضیحات زیادی کار را به جایی می‌رساند که نویسنده بیان و رفتارهای متناقض از کاراکترها ارائه می‌دهد. با این حال بختیار علی در چند جا رمانش را از دفن در این ضعف‌ها نجات می‌دهد. در بخش دست‌فروش‌ها و گاریچی‌ها، توصیفات زیبا و رسا و بکر هستند. در کوچ و فرار مردم کُرد از عراق به سمت مرزهای ایران و همین‌طور در توصیف جنگ‌های داخلی موفق و کم‌نظیر عمل می‌کند، همین‌طور در تکنیک تکثیر آدم‌های رمان و غافلگیری مخاطب و لذت قصه‌گویی خوب عمل کرده است.
«آخرین انار دنیا» رمانی است نیمی اسرار و عشق، نیمی جنگ و برادرکشی. عشقی قدیم و به‌نوعی مازوخیسم و جنگی که زندان، سوختن و آوارگی به‌همراه دارد. خاورمیانه جایی است با سابقه‌ مذهبی، عرفانی، با شعرها و قصه‌های قدیمی؛ با مردمانی سرگردان در کهن‌ترین عشق‌ها و کهنه‌ترین جنگ‌ها؛ بختیار علی نویسنده‌ چنین مردمی ا‌ست.

نوشته از علی کاکاوند
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.