یادداشت عینکی خوشقلب
1401/2/9
برادلی چاکرز در نوجوانی وارد زندگیام شد، بعد از آن هم بارها و بارها برگشت و میان روزهای بزرگسالیم سرک کشید و من هیچوقت از خواندنش خسته نشدم. حتی با وجود خواندن هزارها کتاب مشابه، هنوز برادلی چیز دیگری بود. هنوز دروغ گفتنهایش حیرت آور و خندهدار بود، هنوز حرف زدنش با خرگوش و خرسش از هر خیالبافی کودکانه دیگری دلچسبتر بود. هنوز هم شخصیت بینظیرش یک جای ذهنم جاخوش کردهبود و بین استیصال همهی لحظههای زندگیام سرک میکشید. و هنوز هم شیرینی تکتک صحنههایش را میچشم. و احتمالا اگر دوباره سراغش بروم بازهم از صحنهی پارهکردن تکالیف وحشتزده میشوم، بازهم در اولین ملاقاتها با کارلا نگران و دلواپسم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.