یادداشت
1403/9/14
3.6
6
راستش کتاب خیلی شاهکار یا قصه خیلی عجیبی نیست. چرا رفتم سراغش؟ چون که مدتیه دوباره افتادهام توی تله عدم تمرکز و نخوندن و راه خلش رو این دیدم که یه رمان سبک رو شروع کنم و بعدا برم سراغ سختخوانترها و اذیتکنها. داستان دربارهی دختری به اسم نیناست. توی کتابخونه سالها کار کرده و حالا کتابخونه بنا به دلایلی داره بسته میشه. تصمیم میگیره بره سراغ کتابفروشی و ایده جدیدی به سرش میزنه:ون سیار کتابفروشی. از لندن خارج میشه و به اسکاتلند میره. و در ادامه داستانها و ماجراهایی داره که بامزه، غمگین، عاشقانه و پر از ماجراجویین. نثر کتاب روونه. ترجمهاش در کمال تعجب که فکر میکردم شاید اصلا خوب نباشه، خیلی هم مناسب و درست بود و یه جورایی میشه گفت یه قصهی سهپردهای بعضا کلیشهای داریم. تقریبا همه چیز داستان همونطور پیش رفت که انتظارش رو داشتم. شاید هم من زیاد فیلم و کتابهای رمانتیک کمدی خوندم و خطهای داستانیشون برام کلیشه شده. ولی خب خیلی توی ذوق نمیزنه و میشه ادامهاش داد. خیلی راجع به کتابها صحبتی نمیشه توش(مثل تولستوی و مبل بنفش مثلا) و قصه دربارهی کتابهاست نه داستانهای توی اونا. من دوستش داشتم. به چشم یه سرگرمی بهش نگاه کردم و تقریبا راضیم کرد. خوندنش رو توی یه عصر پاییزی پیشنهاد میکنم^_^
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.