یادداشت لعیا عرب
1402/6/16
4.6
10
چقدر لذت بخش بود! مثل بارون بهاری دلنشین بود و دلم میخواست تنفسش کنم! دوستی چهار نفرهی امیلی ، ایلزه ، تدی و پری برام خیلی قشنگ بود! راه سه ساله امیلی در دبیرستان پر از صعودها و نزول ها بود ولی امیلی با وجود شکست ها هیچوقت تسلیم نشد و فقط پافشاریش رو بیشتر کرد. یکی از چیزایی که راجب خانم مونتگمری خیلی دوست دارم و میپرستمش اینکه در مجموعه ها یک کتاب مختص پیشرفت و پسرفت ها و تلاش های شخصیت اصلی هست ؛ و درباره امیلی این کتاب بود که سختیگری خاله ها ، قلدری در مدرسه ، بی انصافی ها و .... خیلی قشنگ به نمایش گذاشته بود. خلاصه و کوتاه ؛ من با این کتاب کلللللللی کیف کردم و یک بخشی از وجود من از بابت اینکه جلد بعدی جلد اخره خیلی ناراحته و با این حال نمیتونم خودمو متوقف کنم که سه روزه تمومش نکنم! پ.ن۱: تدی و امیلی....؟ پ.ن۲ : خیلی دوست دارم دفتر جیمی رو بخونم! پ.ن۳ :از کاراکتر اقای کارپنتر خیلی خوشم میاد و امیدوارم جلد بعدی هم ببینمش. پ.ن۴ :علاقه ای که خاله الیزابت به امیلی پیدا کرده رو خیلی دوست دارم ولی روی صحبتم به خاله الیزابته : فکر نمیکنی یکمی دیر بود؟
1
(0/1000)
نظرات
1402/8/7
من خاله الیزابت رو درک می کنم. فکر کن، خاله الیزابت عاشق مامان امیلی بوده و همه کار براش کرده و بعد مامان امیلی فرار کرده و خاله الیزابت نتونسته برای خواهر محبوبش عروسی بگیره و خوشبختیش رو ببینه. برای همین قلبش شکسته
2
1
1402/8/7
آره. این درسیه که مونتگمری به آدم میده. اینکه نسل ها چطور از راه احساساتی که ایجاد می کنن روی هم اثر دارن و آینده اینطوری به گذشته وصل میشه @layaarab
0
1402/8/7
0