یادداشت لعیا عرب

امیلی و صعود
        چقدر لذت بخش بود!
مثل بارون بهاری دلنشین بود و دلم میخواست تنفسش کنم!
دوستی چهار نفره‌ی امیلی ، ایلزه ، تدی و پری برام خیلی قشنگ بود!
راه سه ساله امیلی در دبیرستان پر از صعودها و نزول ها بود ولی امیلی با وجود شکست ها هیچوقت تسلیم نشد و فقط پافشاریش رو بیشتر کرد.
یکی از چیزایی که راجب خانم مونتگمری خیلی دوست دارم و میپرستمش اینکه در مجموعه ها یک کتاب مختص پیشرفت و پسرفت ها و تلاش های شخصیت اصلی هست ؛ و درباره امیلی این کتاب بود که سختیگری خاله ها ، قلدری در مدرسه ، بی انصافی ها و .... خیلی قشنگ به نمایش گذاشته بود.
خلاصه و کوتاه ؛ من با این کتاب کلللللللی کیف کردم و یک بخشی از وجود من از بابت اینکه جلد بعدی جلد اخره خیلی ناراحته و با این حال نمیتونم خودمو متوقف کنم که سه روزه تمومش نکنم!
 پ.ن۱: تدی و امیلی....؟
پ.ن۲ : خیلی دوست دارم دفتر جیمی رو بخونم!
پ.ن۳ :از کاراکتر اقای کارپنتر خیلی خوشم میاد و امیدوارم جلد بعدی هم ببینمش.
پ.ن۴ :علاقه ای که خاله الیزابت به امیلی پیدا کرده رو خیلی دوست دارم ولی روی صحبتم به خاله الیزابته : فکر نمیکنی یکمی دیر بود؟
      

1

(0/1000)

نظرات

من خاله الیزابت رو درک می کنم. فکر کن، خاله الیزابت عاشق مامان امیلی بوده و همه کار براش کرده و بعد مامان امیلی فرار کرده و خاله الیزابت نتونسته برای خواهر محبوبش عروسی بگیره و خوشبختیش رو ببینه. برای همین قلبش شکسته
2

1

قبول دارم.
ولی بیش از حد شده بود و امیلی که هیچ گناهی تو این  ماجرا نداشت ، خیلی اذیت میشد!! 

0

آره. این درسیه که مونتگمری به آدم میده. اینکه  نسل ها چطور از راه احساساتی که ایجاد می کنن روی هم اثر دارن و آینده اینطوری به گذشته وصل میشه
@layaarab 

0

و بخاطر این عاشق مونتگمریم!!
@mo_salmani

0