بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت مریم برزویی

                
قصه خیلی پر کشش نبود ولی دل من کشید برم تا تهش
از نوجوون رهای تو کتاب خوشم اومد. از صداقت تک تک کلمات نوجوان کتاب بی رودرواسی
توصیفاتش رو دوست داشتم بامزه و دوست داشتنی بود.

ولی بیش از همه دلبری آقای همسایه دلم رو برد
امشب دوست دارم فقط به آقای همسایه فک کنم
و به خونه ی پدری آقای همسایه 
به همسایگی
به همسایه شدن
در جوار بودن
به شریک شدن تو نون و نمک همدیگه..
امشب می‌خوام به آقای همسایه خودمون فک کنم.
آقای همسایه چه قد برکت ریخت تو زندگی ما از روز اول همسایگی ولی دلم میخواد مثل افسانه دوباره عاشق آقای همسایه مون بشم...
 از اول تا آخرش حس ایستادن زیر دوش آب گرم داشتم تو پاییز و بعد بیای بیرون بری کنار کرسی بشینی در جوار خانواده چای بزنی و یهو اذان بدن و کتاب تمام بشه...
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.