بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت رضا هاشمی

                لقمه‌ای بزرگتر از دهان!

رمان ارتداد سبک خاصی از روایت را در پیش گرفته است؛ شروع از یک واقعه تاریخی و تغییر آن به نحو دل‌خواه! قسمتی از تاریخ را تغییر می‌دهد و سپس با توجه به آن تاریخ جدیدی را روایت می‌کند. همین موضوع باعث می‌شود تا خواندن داستان برای مخاطب جذاب باشد.

اما با گذشت چند فصل از کتاب، آن‌چه مورد انتظار خواننده است حاصل نمی‌شود و داستانی که او انتظارش می‌کشد در میان داستان فرعی و عاشقانه‌ی دو شخصیت اصلی گم می‌شود. تصویر سازی‌ها و ذکر جزئیات توسط نویسنده نیز گاهی آن‌قدر زیاد می‌شود که دل مخاطب را می‌زند. 

از حق نگذریم، نویسنده «بند»های زیبایی را نگاشته که در خلال داستان، مخاطب را به فکر فرو می‌برد و این یک ویژگی مثبت علاوه بر شخصیت پردازی نسبتا خوب برای وی محسوب می‌شود. اما سردرگمی داستان و پرداختن به کلیشه‌های همیشگی مثل تقابل انقلابیون و سازمان مجاهدین، فساد و فحشای پهلوی، تجزیه ایران و... نشان می‌دهد که نویسنده محتوای جدیدی برای ارائه به مخاطب ندارد.

در کل نویسنده پاسخ مناسبی به سوالی که خودش در ابتدای‌ کتاب در ذهن مخاطب کاشته بود نمی‌دهد. البته فصول پایانی کتاب که نوید ادامه‌دار بودن داستان را می‌دهد تا حدودی سعی بر پر کردن این خلا کرده است.
        
(0/1000)

نظرات

alef

1401/12/24

اتفاقا به نظر من نویسنده خوب از پسش  بر اومده یه تصور رو فرض کرده و عواقب اون رو درست درآورده. باید قبلش کتاب‌های خاطرات انقلابیون را خونده باشید مثل کتاب احمد احمد و خاطرات مرضیه دباغ و خاطرات عزت شاهی
صحیح میفرمایید
بهش میگن «تاریخِ واژگون» که از زیرژانرهای رمان تاریخیه
احسنت