یادداشت Mahsa bgbn
این کتاب مث یه شعر بود. کاش یکی مث معلم ادبیات دبیرستانمون، میومد تک تک جملههاشو معنی میکرد تا خیالم راحت شه... یکَم بعدا نوشت: ریویوهارو میخونم میبینم نوشتن کتاب ضعیف بود، سختخوان بود، پراکنده بود، نمیشد باهاش ارتباط گرفت و... نه، اصلا ضعیف نبود. بشدت هم قوی بود. بله، سختخوان بود، وقتی راوی دیوونهست باید هم سختخوان باشه. پراکندهگویی داشته باشه، متوهم باشه، نباید هم بشه باهاش ارتباط گرفت، اصلا چون دیوونهها رو ما آدمهای احتمالا "عادی" نمیفهمیم، اسمشونو میذاریم دیوونه. اگه میفهمیدیم که میشدن یکی از خود ماها. امان از این بشر که اصرار داره همهچی رو تحت سلطهی مغز محدودش دربیاره. و وقتی نمیتونه بهش برچسب میزنه. امان از من که از جنس همون بشرم و چون نتونستم همه این کتابو بفهمم الان بیقرار و سرخوردهم...
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.