یادداشت مریم محسنیزاده
بندها، داستانی از خیانتِ یک مرد به همسرش و پیامدهای این رابطه بر خود و خانوادهاش در گذرِ زمان است. روایتی از تقابل سنت و مدرنیته در بابِ مفهوم "آزادی" که به گسستِ عاطفی در بستر خانواده منجر میشود. بندها، داستانی از گِره خوردن بندِ روابط، گسست آنها و زخم ناشی از آن است. زخمی که با وجود مرهم نهادن بر آن، اثری ماندگار، عمیق و غیرقابلانکار بر روح و زندگی خودِ فرد و علیالخصوص اطرافیانش میگذارد. کتاب شروع هیجانانگیز و در اوجی دارد و از همان ابتدا مخاطب را پرت میکند وسط ماجرا. در بخش اول کتاب، نامههای تند و تیز زن به مرد آمده. زن تمام جهانش را با این نامهها برای مخاطب رو میکند. بخش دوم کتاب از زبان مرد میباشد. بخش آخر کتاب مربوط به فرزندان است؛ فرزندانی که بهنوعی نمود و بازآفرینیِ دوبارهی والدینشان هستند. درنهایت کتاب با پایانی غیرمنتظره تمام میشود و نتیجهگیری و قضاوتِ این روابط را به مخاطب وامیگذارد. این رمان با شخصیتپردازی دقیق و پرداخت ماهرانه، تأثیر چنین روابطی را بر زندگی زن، مرد و فرزندان خیلی خوب به تصویر کشیده است. این ایده که داستان در چند بخش، از زبان و زاویهدید پدر، مادر و فرزند بیان شده بود، کاملاً هوشمندانه بود و فرم داستانی را جذابتر کرده بود. چون در هر اتفاقی، هرکس از منظری به قضیه مینگرد؛ بینش، نگرشها، قضاوتها و عملکردها متفاوت است. لذا تأثیرات و پیامدهای متنوعی را بر هر شخص خواهد گذاشت که نویسنده در این رمان خیلیخوب از پس آنها برآمده بود. ازطرفی روایت اول شخص از منظر هر سه شخصیت باعث میشد همذاتپنداری مخاطب را نسبت به هر سه برانگیزد و قضاوتهای خواننده را متغیر کند. بهعلاوه این زاویه دید، درک عمیقی از هر سه شخصیت برای مخاطب فراهم میکرد. کتاب با ترجمهی روانِ امیرمهدی حقیقت و نقد عمیق و دقیق جومپا لاهیری درجهت موشکافیِ جنبههای نمادینِ اثر، خواندنیتر شده بود. بندها، از آن کتابهای بهیادماندنی و تأملبرانگیز بود که حسابی مخاطب را در خود غرق میکرد. طرحِ جلد جدید خوب بود ولی جایِ طرح جلد و نامِ اصلی کتاب (بند کفش) را نمیگرفت!
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.