یادداشت سید امیرحسین هاشمی
مجذوبِ غنای ادبی تالستوی. تا حدود نیمه یا یکسوم اول کتاب، این سوال در ذهنم بود که چگونه تالستوی را چنین نویسنده و ادیب والا شوکتی مینامند. بعضا گمان میکردم که این عظمتبخشی به تالستوی بخاطر این است که کتابخوانْ جماعت برای خودش ارج و قربی بخرد و با سینهی ستبر بگوید: آهای اهل فرهنگ و هنر، منم میفهمم دُر و گهر یعنی چه! تا اینکه اثر خود را اثبات کرد. منِ عجولِ قطعِ امید کرده، فقط میخواستم کتاب را تمام کنم که ننگ اینکه تابحال چیزی از "غول ادبیات روسیه" نخواندهام را پاک کنم، تا اینکه ظرافت این اثر مرا مجذوب کرد. این وقایع نگاری یک مرگ از پیش "معلوم" شده، چقدر خوب ساخته و پرداخته شدهبود. عظمت قلم تالستوی را از آنجا متوجه شدم که نویسنده دنبال این نبود که با تعلیقهای داستانی و فروشِ پیرنگِ داستانِ خود کاری بکند که خواننده همراه باشد، بلکه تالستوی به نیکی میدانسته است که خوب مینویسد و خواننده همراه میشود. پیرمرد خوب میدانسته که خوشْ تراشکاری است. در اولین مرتبهٔ خوانش، به نحوی مجذوب قلم این بشر شدم که به صورت آگاهانه نتوانستم بن مایهٔ مفهومی داستان را درک کنم؛ البته قطع به یقین در عمق وجودم تهنشین شدهاست. برای همین نیمستاره را میگذارم برای اینکه باری دیگر بخوانم و بفهمم این تراشکاری برای چه گوهری بودهاست. جالب است؛ وقتی داشتم نقدهای کتاب را میخواندم، سهیلِ خرسند گفتهبود که سرِ موقعیتی که پسر ایوان ایلیچ داشت دست پدرِ رو به موت خود را میبوسید گریه سر دادهاست. عجیبه، وقتی این مرور را خواندم فهمیدم که خود من نیز اشک ریختم سر این موقعیت! واقعا این پیرمرد در جایی نشستهاست که ادعای الوهیت تواند کرد... کتاب را با ترجمهی حمیدرضا آتشبرآب خواندم. چقدر مترجم خوبی است. تمیز، دقیق و با عشق و علاقه ترجمه میکند. یعنی این نسخه که نشر کتاب پارسه منتشر کردهاست به نحوی به زیور تبع آراسته شدهاست که کتاب، فراتر از خود متن، جذابیتهای بصری و ادبی بسیار دارد. مقدمه آتشبرآب بر اول کتاب عالی بود. دو داستان کوتاه که بازنویسیِ منثورِ تالستوی از دو شعر ویکتور هوگو است به کتاب ضمیمه شدهاست. همین کار خیلی قشنگ بود، همین کار نشان میدهد که عطفِ این کتاب با شیرازهی علاقه به ادبیات منسجم شدهاست. در پایان هم زندگینامهای از تالستوی آورده شدهاست. خلاصه،خوب بود! در ادامه یادداشتِ اولین برداشتم از کتاب را میآورم: {پس از پایان مرگ ایوان ایلیچ} «خود داستان تمام شد. واقعا تالستوی تراشکار است، به نحوی جزئیات را پرداخت میکند که مرگ یک دادرس قضایی با زندگیای عادی نیز، از بیاد ماندنیترین جانکندنهای تاریخ ادبیات باشد. اثر ادعای داستان پر فراز و نشیب، شخصیتهای بسیار و هزار و یک المان دیگر داستانی را ندارد، اما آنچه را بروی آن دست گذاشته درست و بجا انجام میدهد. تا نیمه اول کتاب گارد داشتم و نمیفهمیدم تالستوی چرا تالستوی شدهاست، اما خب بنده عجول بودم و حضرت تالستوی صبورانه بر تختِ رفیعِ خود تکیه زدهبود فارغ از حماقتهای من. به نظرم پیرمرد داشت بهم میخندید، خب به من چه سلیقه و قد ادبی بلندی ندارم، تو که نباید مسخره کنی! ترجمه آتشبرآب واقعا عالی بود. یکی دو بار کتاب رو شروع کردم با ترجمهی سروش حبیبی بخوانم، اما نتوانستم. وقتی با ترجمه آتشبرآب شروع به مطالعه کردم، لاینقطع خوندم تا آخِر... در نهایت، الان این اثر با ترجمه حمیدرضا آتش برآب رو نشر کتاب پارسه منتشر کردهاست، این نسخه کتاب در بهخوان موجود است اما در کنار دیگر نسخ مرگ ایوان ایلیچ نیست. من فعلا یادداشتهای خودم رو ذیل این عنوان در نشر هرمس مینویسم، ولی باید اصلاح بشه جایابی این کتاب. ایمیل هم زدم به پشتیبان نرمافزار ولی جواب نشنیدم.»
38
(0/1000)
نظرات
عجیبه، خوب نوشتی و قبول دارم حرفت رو! شاید رندم خوب نوشتی! فارغ از شوخی، واقعا عجیب اند این دوستان...
0
خیلی برام سواله که مشکل ترجمه جناب حبیبی چی بود؟ چون علی رغم این که گارد من نسبت به جناب آتشبرآب مدتیه که شکسته شده ولی همچنان تا ترجمه اثری از جناب حبیبی موجود باشه اصلا نمیتونم به بقیه مترجما رجوع کنم. (شایدم بر خلاف تصور خودم گاردم هنوز کاملا نشکسته باشه)🥲
1
0
نه اتفاقا. واقعا حضرت حبیبی در اکثر کتابها بهترین ترجمه ممکن را دارند ولی نمیدونم چرا ترجمه جناب حبیبی از مرگ ایوان ایلیچ را دوبار شروع کردم به خواندن اما هیچوقت نتونستم ادامهاش بدم. از اون ور ترجمهٔ پدر سرگی عالی بود، شروع کردن کتاب همان و پایان یافتنش همانا. ایضا موشها و آدمها. من بیشتر منظورم این بود که ترجمه مرگ ایوان ایلیچ از استاد بر مذاق و طبع شاهانهام خوش نیافتاده😅 تو مروری که برای پدر سرگی و موشها و آدمها نوشتم عذرخواهی کردم از جناب حبیبی🫡
0
واقعا متعجب و حتی نگران شدم که شاید با بقیه ترجمههاشونم ارتباط برقرار نکردید... ولی اگه فقط همین مورد بوده که هیچ...😂💔
1
0
navid
1402/03/15
0