یادداشت حامدنیرو
1403/10/15
تعلق خاطر شخصیای که به این کتاب دارم، باعث شده نتوانم چیزی دربارهی خود کناب بنویسم. شبیک شب دو را دختری که دوستش دارم به من هدیه داد. در اولین دیدارمان و اولین باری که چشمش به او افتاد، با بغل کتابهایش که از صفوی خریده بود و یکی از آنها برای من بود. خواندن کتاب را هم خودش رقم زد. از همان شب شروع کرد به خواندنش برایم از پشت تلفن. هرچند وقت یک بار برایم خواند و صفحاتی را هم خودم خواندم. به فصل آخر که رسیدم متوقف شدم و خواستم فصل آخر را هم مثل اولش برایم بخواند. شب یک شب دو، تا آخر عمرم چیزی بیشتر از کاغذ و کتاب و کلماتِ روی آن است. چسبیده به جانم.
(0/1000)
روژان صادقی
1403/10/16
0