یادداشت مهسا

مهسا

دیروز

عقل و احساس
        یادداشتی بر عقل و احساس:

عقل و احساس رمانی که اواخر قرن هجدهم نوشته شد و اوایل قرن نوزدهم با هزینه‌ی شخصی جین آستن منتشر شد، با چشم‌اندازی از جامعه‌ی متوسط انگلستان، واکنش متفاوت دو خواهر به نام‌های الینور و ماریان در مواجهه با عشق و سرخوردگی از آن را در شروع دوران جوانی‌‌شان بررسی می‌کند. 

الینور که چند سالی از ماریان بزرگ‌تر است، پس از مرگ پدرش، خود را ناگزیر اما خودخواسته مسئول امورات خانه و کاشانه‌ی خانواده می‌بیند. او را می‌توان بسیار ساده توصیف کرد. خوددار، عاقل و صبور. در نقطه‌ی مقابل او، خواهرش ماریان را می‌بینیم که سرشار است از ذوق و قریحه، پر سر و صدا و گاه لج‌باز. عقلانیت و دوراندیشی الینور تاثیر زیادی بر رهایی و بی‌پروایی خواهرش دارد، چرا که ماریان به آن تکیه می‌کند. ماریان را می‌توان جسور، بی‌فکر و پرشور خواند. دل‌بستگی و عاشقی هر دوی آن‌ها، به یک اندازه روح‌شان را جریحه‌دار می‌کند، اما برخوردشان با آن بسیار متفاوت است. 

در عقل و احساس، دیدگاه متفاوتی نسبت به جین آستن پیدا کردم. پیش‌تر تحسینش می‌کردم، اما این‌بار او را ناب‌تر از همیشه دیدم. اکنون نویسنده‌ای را دیدم که قدرت طنزنویسی‌اش و نیش و کنایه‌هایش به جامعه‌ی معاصرش، حیرانم می‌کرد. نگاه نقادانه‌ی آستن و حتی برخورد کمابیش کوبنده‌اش با رمانتیسیسم، خواننده را به تعادل دعوت می‌کند. 

در عقل و احساس، نه منطق‌گرایی ارجحیت دارد و نه احساس‌گرایی. چرا که نویسنده در هردو طرف، افراط می‌کند. این زیاده‌رویِ آگاهانه‌ی آستن، ما را به نقد هر دو کاراکتر وا می‌دارد و نگاه قضاوت‌گر ما را با خود هم‌راه می‌کند. در نهایت این حساسیت است که تسلیم عقلانیت می‌شود و ماریان را از دختری بی‌فکر اما جسور، به زنی آرام و خوددار تبدیل می‌کند. با این‌حال تغییرات او، جلای روح و فکرش می‌شود. او هم‌چنان بیش‌تر از الینور زندگی را لمس می‌کند. و منطق و خودداری الینور نیز تنها تا جایی از مسیر او را هم‌راهی می‌کند، اما ترکش نمی‌کند. 

ترجمه‌ای که خواندم، به کوشش رضا رضایی، تا جایی که می‌دانم به‌ترین ترجمه‌ی موجود از این کتاب است. با این‌حال اگر با زبان انگلیسی راحتید، پیشنهاد می‌کنم به زبان اصلی مطالعه‌اش کنید.
      
13

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.