یادداشت فاطمه

فاطمه

1403/01/12

                "_می‌ترسی؟
می‌گوید: از جنگیدن خسته‌م. همه‌ی عمرم جنگیدم. فقط می‌خوام از یه چیز مطمئن باشم؛ این که صبح که بیدار می‌شم، درخت انجیرم هنوز درختِ انجیرِ من باشه. همین."

من آدم حساسی‌ام. خسیس نیستم. فقط فکر می‌کنم که کسی مثل من نمیتونه اون چیزی که مال منه رو دوست داشته باشه و ازش مراقبت کنه. برای همین حاضرم از همون وسیله‌ای که یکی دیگه می‌خوادش یکی عینش رو بخرم و بهش بدم ولی چیزی که مال منه رو به کسی قرض ندم. شاید این حساسیت برای بقیه عجیب باشه اما من همچنان روی چیزی که برای منه حساسم.
بخش‌های آخر این کتاب رو که می‌خوندم تماما حسِ حرص خوردن از اینکه کسی به چیزی که مال توعه دست زده و اون رو مال خودش کرده، همراهم بود. 
جایی از این کتاب نعومیِ فلسطینی نوشته بود:" دوستم می‌گوید: توی همچین روستایی، حضور اسرائیلیا نابه‌جاتر و نامناسب‌تر از همه‌جا به نظر می‌رسه. فکر کن. زنای صهیونیست از بروکلین میان این جا و یه خونه‌ی شهرکیِ تهویه‌دار نصیب‌شون می‌شه و بعد هم به این جا می‌گن "وطن". اصلا با عقل جور در نمیاد."
 وای خدا میگن وطن! فکرش رو بکنید. یه اسرائیلی به سرزمینی که برای فلسطینی‌هاست میگه وطن! و حتی فکر به همین حرصِ من رو درمیاره. چه برسه به اینکه بخوام به ظلم و زورزیادی و پررو بودن این اسرائیلی‌ها فکر کنم. خدا به فلسطینی‌ها صبر و در نهایت پیروزی بده انشاءالله.

اما در کل باید بگم که خوندن تجربه‌های مختلف آدم‌‌های چندزبانه برام جذاب بود و مشتاقم که جلد اول این مجموعه‌ی زندگی میان زبان‌ها یعنی کتاب "ارواح ملیت ندارند" رو هم بخونم. 
        
(0/1000)

نظرات

فقط اونجا که گفتید
حسِ حرص خوردن از اینکه کسی به چیزی که مال توعه دست زده و اونو مال خودش کرده 😢😢🥺🥺😓
4
فاطمه

1403/01/12

خیلی حرص داره واقعا. 
خدا برا کسی نیاره...
خصوصا در چیزهایی که فقط یکی از اون هست... 😢
@ftmeadi 
فاطمه

1403/01/12

واقعااا. 
تو این شب دعا کنیم برای مردم فلسطین علی‌الخصوص غزه.
@Lighthouse 
آره واقعا 
خدا خداش رحم کنه... 
@ftmeadi