بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محمدحسین شمشیرگرزاده

                بیگانه. آلبر کامو(۱۹۱۳- ۱۹۶۰) مترجم خشایار دیهیمی. چاپ شانزدهم. زمستان۱۳۹۶نشرماهی. مانده بود چرا باید این کتاب را بخوانم؟ مدتها روی میزم بود. چون گذشته را دوست دارم و احتمالا داستان به هفتاد سال قبل برمی‌گردد و در الجزیره است، خواندم. آقای مورسو این‌طور شروع می‌کند: امروز مامان مُرد. شاید هم دیروز... به همین راحتی قصه آغاز می‌شود. در خانه‌ی سالمندان در مارنگو هشتاد کیلومتری الجزیره مادرش می‌میرد. ظهر مرخصی دو روزه‌ای می‌گیرد و عصر در کنار جنازه مادرش هست و فردا خاکسپاری با مشایعت خودش و رییس خانه‌ی سالمندان و چهار نفر نعش‌کش. و تمام و برمی‌گردد به کار و زندگی روزمره. در واحد کوچکی اتراق می‌کند. بعد از کار اوقاتش به آشپزی مختصر برای خودش، هم اتاق شدن با مردان مجردی در ساختمانشان که تفکرشان ارتباط آزاد با زنان کم برخودار و علایق و برده‌کشی جنسی و روابط غیر معمول که البته در آن فرهنگ این روابط جا افتاده.... هر چند که این قصه در الجزیره اتفاق می‌افتد ولی هضم آن برایم بعنوان روند زندگی سنگین است. خط قرمزی روی زندگی و ارتباط و زناشویی واقعی و عشق و دلدادگی است. از زوایه‌ی دید خودم یعنی خانواده محوری. تجربه بمن می‌گوید هر جا هم در زندگی مشترک ادای غربی‌ها را درآورده‌ایم، یا خط لائیک‌هایشان را رفته‌ایم، فرو ریخته‌ایم.... کامو با دید فلسفی خودش زندگی مدرن آن سالها را موشکافی می‌کند. الجزایر مستعمره است و مردان فرانسوی ساکن در آن از زنان عرب الجزایری کام می‌گیرند و همین باعث جنایت می‌شود و مورسو عامل جنایت است.... این رمان کوتاه و خواندنی‌ست و جزء آثار برجسته کامو است. در تمام مدتی که داستان را می‌خواندم، آثار مخرب استعمار و نظرات جمیله بوپاشای الجزایری لذت خواندن این کتاب را برایم تلخ می‌کرد. استدل‌های کامو را در توجیه و کم اثر کردن جنایت قابل قبول نمی‌دانم. اصلا به کشتن یک فرد در جهت هوسبازی ورود نمی‌کند، طوری که مقتول فراموش شده و تو را همدرد قاتل می‌کند....
شنبه ۹ مهر ماه ۱۴۰۱
        
(0/1000)

نظرات

درود
از اینکه نظر خودتان را ـ بدون قضاوت درست یا نادرستی آن ـ به روشنی بیان می کنید، لذت بردم و به شما آفرین می گویم. یادداشت تان جالب بود.