یادداشت سارا مستغاثی

                از کودکی هر زمان سخنرانی های سید حسن نصر الله پخش می شد، جذب تلویزیون می شدم. نه این که چیزی بفهمم ولی نحوه ی صحبت کردن او را دوست داشتم چون بی نهایت پرشور بود و این که به ایرانی ها شبیه بود و در عین حال عربی صحبت می کرد. تا سال ها سید حسن نصرالله برایم یک راز بود. در نتیجه عبارت "زندگی نامه ی خود گفته" روی جلد کتاب فوری جذبم کرد.

بخش زندگی نامه ی سید که نود و سه صفحه را در بر می گرفت خیلی عالی بود ولی بعد از آن بخش زیادی به پی نوشت ها اختصاص داشت که حوصله ام را تا حدی سر برد. نه این که بد باشد اشخاص و وقایع توضیح داده شوند ولی من شخصا ترجیح می دادم این توضیحات نبود و اگر در قسمتی دچار ابهام شدم خودم دربارش تحقیق می کردم.
ولی بعد از آن وصیت نامه ی سید هادی نصرالله و همین طور شرح سه دیدار نویسنده با او در سال های مختلف، خیلی جالب بود. به خصوص این قسمت:
 ...تا سید حسن رویش را بر می گرداند که روی تخته سیاه چیزی بنویسد، شروع می کردیم به بازی کردن با او (سید هادی دو سه ساله) یک بار نیشگون نرمی از لپ او گرفتم که بلافاصله پای پدرش را گرفت و با زبان شیرین خود "یا بابا...یا بابا..." سر داد. تازه فهمیدم که کودکان عرب هم پدر و مادر خود را بابا ماما صدا می کنند.

از عبارت "یا بابا" خیلی خوشم آمد.:)
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.