یادداشت لیلا مهدوی

                من این داستان را با ترجمه خوب محمد قاضی خواندم.
کتاب یک جمله طلایی دارد:من طوری رفتار می‌کنم که انگار هر آن ممکن است بمیرم.
شیرازه داستان همین است و زندگی را گذرگاه موقتی تعریف می‌کند که می‌تواند ساده و بدون متحمل شدن اضطراب‌های اضافی از دنیای پیرامون گذراند.
شاید هم نویسنده به مدرنیته و عوارضش در داستان طعنه می‌زند ...
این داستان گفتنی زیاد دارد و به شدت تفکر محور است
        
(0/1000)

نظرات

نقطه قوت داستان تقابل‌هاییه که خواننده بین دو شخصیت زوربا و نویسنده باهاشون مواجه میشه و میتونه به  نقطه تعادل مخصوص به خودش دست پیدا کنه.
درباره‌اش مفصل نوشتم
احتمالا بسپرمش به مجله واو
بله درسته اون مواجهه‌ها داستان رو می‌سازه