یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی

                نمی‌دونم چرا مجموعه داستان تو ایران خیلی طرفدار نداره. با اینکه داستان کوتاه خیلی حرفه‌ای‌تر از رمان و داستان بلنده.
مثل همین کتاب بازار خوبان که هم جایزه جلال رو برده و هم جایزه کتاب سال رو.
کتاب رو تو یه نشست خوندم.
آرش صادق بیگی رو از نشریه همشهری داستان می‌شناسم.
داستان‌های خوبی می‌نوشت.
اولین داستان این کتاب رو تو اون مجله خونده بودم و به نظرم آخری رو هم.
داستان‌ها یه ویژگی خاص داشتن. تصویرسازی‌های قوی از برخی  محله‌های تهران و اصفهان. 
پایان بعضی از داستان‌ها قابل حدس بود ولی از شیرینیش کم نمی‌شد.
من همیشه به هنرجوها می‌گم معجزه و اتفاق تصادفی و... تو داستان ممنوع.
ولی نویسنده این کتاب تو یه داستان انقدر خوشگل، تصادف و معجزه رو کنار هم آورده که جای هیچ حرفی نمی‌مونه.
یه نکته‌ی دیگه هم چینش داستان‌هاست.
من همیشه می‌گم بهتره از ضعیف به قوی بچینیم که آخرش کم مخاطب شیرین بشه و طعم یه کار خوب زیر زبونش بمونه.
اما اینجا برعکس بود. کلا کار ضعیف نداشت که. یه دونه شاید.
اما داستان‌های اول بهتر بودن.
بعید هم نیست که داورهای جشنواره همه کتاب رو نخونده باشن و با همون دو سه تا داستان اول تصمیمشون رو گرفته باشن.
😁😁😁

        
(0/1000)

نظرات

این طبیعیه که هر کتابی که شما یادداشت می‌نویسین براش، می‌ره توی قفسه‌ی «می‌خواهم بخوانم» های من؟ :))
😄😄😄