یادداشت مریم روشندل
1402/8/19
4.3
156
اولین باری که این کتاب رو دیدم، ترم اول دانشگاه بودم. از کتابخونه امانت گرفته بودم و تا پایان ترم، نصف کتاب رو خوندم. باید کتاب رو برمیگردوندم... در عطش داستان بودم تا امسال، که این کتاب هدیهی تولدم شد و تا امروز، که تمومش کردم. احتمالا گفتن از محتوای کتاب تکراریه. سبک امیرخانی رو به اندازهی سبک نادرابراهیمی دوست دارم. هرچندگاهی نیاز میشه یه جمله رو دوبار بخونم اما این جملهها و بازی با کلمات لذت خوندن رو برام دوچندان میکنه. دوست داشتم، در کنارِ اینهمه ناکامی در کتاب، یه اتفاق خوب هم بیفته که شیرینیش ته دلم بنشینه ولی خب، صلاح کار با امیرخانی بود که اینطور نخواست! همونقدر که سبک امیرخانی رو دوست دارم، با رسمالخطش مشکل دارم و این موضوع موقع خوندن کمی آزردهم میکنه. یکجاهایی در کتاب اغراقها رو نمیپسندیدم و دوست داشتم داستان سیرِ طبیعیتری داشته باشد. مثل ظهور گاه و بیگاه درویش مصطفا! (البته که حرفهاش ارزش تحمل از گور برخاستنش رو داشت) یا فصل آخر کتاب که... بههرحال تک تک شخصیتهایِ داستان رو با عمق وجودم دوست داشتم و توی قلبم جا دادم. از هرجایِ کتاب که بتونم ایراد بگیرم، شخصیت پردازی ها رو تحسین میکنم. این اثر سومین کتابی (نیمدانگ پیونگ یانگ، بیوتن) بود که از امیرخانی میخوندم و از اونجایی که شنیدهها حاکی از این بود که این اثر شاهکار امیرخانی هست، با توجه به تجربهم از خواندن دو کتاب دیگر، بهنظرم میرسه سایر آثارش نباید چنگی به دل بزنند... من او رو دوست داشتم، خیلی زیاد دوست داشتم ولی چسباندن لقب شاهکار تنگِ این کتاب، لقمهایست که نه از گلویِ من پایین میرود، و نه او!
(0/1000)
نظرات
1402/8/19
این کتاب توی لیستم بود. و الان با این یادداشت نمیدونم که ارزش خواندن رو داره یا چه. :]
3
0
1402/8/19
2