یادداشت هانیه مرادی

مروری بر ب
                مروری بر بندها
داستانی درباره عشق،مفهمومی که زیر سوال می رود،پس زده می شود،عزیز می شود وبدنام می شود.

بندها،روایت زندگی پرفراز و نشیب خانواده ای چهار نفره است.زن و شوهری به نام واندا و آلدو،که در اوج جوانی  ازدواج می کنندوبعداز ۱۲ سال زندگی بی عیب و نقص و با وجود دو فرزند،مرد داستان که دلزده از سبک زندگی ای که از نظرش دوره اش سرآمده و نگران از اینکه جامعه به او برچسب عقب ماندگی نزنه،خانه خودش رو ترک می کنه و در آپارتمان معشوقه اش زندگی جدیدی رو شروع می کنه.

ما بندها رو از دید سه راوی می‌خونیم:واندا( زن داستان)،آلدو(مرد داستان) و دخترشون آنا 

بخش اول؛حاوی نامه های واندا به همسرش بعد از ترک خونه است.و اینطور شروع میشه:
"اگر یادت رفته آقای عزیز،بگذار یادت بیندازم:من  زنت هستم.می دانم که زمانی از این بابت خوشحال بودی ولی حالا شده اسباب ناراحتی ات.می دانم خودت را به آن راه میزنی انگار که وجود ندارم و هیچ وقت هم وجود نداشته ام،چون که نمی خواهی وجهه ات جلو آدم های با کلاسی که باهاشان نشست و برخاست می کنی خراب شود..."

این نامه ها،سراسر،خشم و درماندگی و ناامیدی "واندا "رو فریاد میزنه!

بندها،از تاوان  رسیدن به آزادی و بی بندوباری میگه.نتیجه کارهایی که ما در زندگی عاطفی و خانوادگی خودمون انجام میدیم رو بی رحمانه پیش چشم مون میذاره.

جایی از این نامه  ها می خونیم:"...می گویی که می خواهی رابطه ات را با بچه ها حفظ کنی...میخوایی سایه ای باشی که گه گاهی روی سرشان باشدوبعد بگذاری آنها را پیش من و بروی؟ من فقط می توانم بگویم که تو چیزی را که به نظرشان مال آنها بوده،قاپیده ای و این برایشان خیلی دردناک است.تومرکز دنیای ساندرو بودی و حالا رفتنت چنان ضربه ای به او زده که از پا افتاده.آنا نمی‌داند چه خطایی کرده و خیال می کند قضیه آنقدر جدی بوده که با رفتنت تنبیه اش کرده ای...ساندرو الان ۱۳ سالش است و آنا ۹ سالش.زیر بار بلاتکلیفی و ترس له شده اند."
البته،در بخش سوم که آنا روایت گر داستانه،آسیب های روحی ای که دو فرزند خانواده دیدند رو عمیق تر حس می کنیم.
آنا یه جا میگه"...ولی مامان همیشه حواسش پی پول بود.پس انداز می کرد.پول روی پول می گذاشت.ارزش هر پول خردی را توی کله مان می کرد.عشق به فرزند در قالب عشق به پول تجسم پیدا کرده بود...هدفش این بود ما دوتا در لحظه حال خوب زندگی کنیم و در آینده امنیت داشته باشیم.به جای اینکه بگوید دوستتان دارم،حساب بانکی را پُر می کرد...مادرمان انگار هر روز به ما میگفت چون دوست تان دارم برای خودم خرج نمی کنم...نتیجه اش  برای من چه بوده؟ هر وقت پول ندارم حس می کنم کسی دوستم ندارد."!!!

مسئله ای که در بندها به وفور تکرار میشه،فریب خوردن و خیانت دیدن هست.شخصیت ها مکرر گول می خورند،اغفال میشن و دروغ میگن !

بخش دوم، راوی، مرد قصه است،"آلدو".این قسمت طولانی ترین بخشه داستانه.در این بخش،آلدو به سوالی که سال ها از جواب دادن به اون طفره می رفت،که چرابی هیچ توضیحی ترکشون کرد؟،پاسخ میده!
سوالی که واندا بارها پرسید و بی جواب موند!

بندها تفسیری  موشکافانه در باره انقلاب جنسی و آزادی خواهی زن ها درباب امیال منطقی و غیر منطقی هم هست.
یک طرف داستان زندگی زنی رو به تصویر می کشه،متاهل،با دغدغه های همسری و مادری وترس از دست دادن و درطرف دیگه درباره زنی حرف زده میشه که، رابطه های آزاد و رها داره،مستقله و ترسی برای از دست دادن نداره!


▫️بندها رمانی از: دومنیکو استارنونه،نویسنده سرشناس ایتالیایی و برنده جایزه معتبر ادبی اِسترِگا
▫️مترجم ایتالیایی به انگلیسی اثر:جومپا لاهیری
▫️مترجم انگلیسی به فارسی اثر: امیر مهدی حقیقت
▫️ناشر: نشر چشمه

جومپا لاهیری ،چه زیبا کتاب رو وصف کردند:
" بخوانیدش،و دوباره بخوانیدش.نثروصدا و زبردستی این نویسنده درخشان را کشف کنید."


حقیقتا دومنیکو استارنونه به هنرمندی تمام وبا ریزبینی ای که فقط ازیک ذهن خلاق برمیاد،چنین چینشی ازآدم ها و روابط و حتی اشیایی مثل بند کفش،پاکت های نامه،قوطی فلزی،عکس هاو... که نقش کلیدی در داستان دارندرو  به تصویر می کشه.


▫️از این کتاب فیلمی همنام با نام ایتالیایی آن " lacci " اقتباس شده.
▫️و با صدای خانم فاطمه معتمد آریا می تونید کتاب رو بشنوید. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.