یادداشت زهرا دشتی

                این کتاب مجموعه داستان نیست. بلکه مجموعه ای از روایت‌های سیاه، تهوع‌آور و بی‌فایده است. تنها چیزی که از خواندن این روایت‌ها نصیبتون می‌شه حس شوم پلیدی و رنجی زشت هست و بس!
پشت جلد نوشته شده:«من قاتل پسرتان هستم، نیز روایت های نویسنده از روزگار دلاوری‌ها و مظلومیت‌های هم رزمان اوست» 
واقعا کسی که این جملات رو نوشته، محض رضای خدا، دو صفحه از این رو کتاب خونده؟ کجای این کتاب از دلاوری و مظلومیت جوانان شجاع و عزیز شهید و جانباز ما گفته؟ این کتاب در مورد دفاع مقدس نیست! فقط روایت‌های سیاهی هست که از قضا یه ربطی به کسانی که به هر طریق در جنگ بودند داره.
هیچ شکوه، افتخار، مظلومیت یا دلاوری در این کتاب نیست. سراسر تلخی عبثه! بعد از خوندن کتاب جز حال بد، چیزی نصیب شما نمی‌شه. در حیرتم که نویسنده، چطور این همه زشتی و سیاهی عبث  رو پاشیده رو ورق و داده دست خواننده! 
وظیفه نویسنده چیه؟ فقط نشون دادن سیاه‌ترین نقطه‌ها؟ بدون اینکه حرفی برای گفتن به خواننده یا بینش و منشی برای ارائه داشته باشه؟ بدون داشتن چیزی برای آموختن و بینش و بصیرتی برای زندگی؟
واقعا متاسف شدم که این کتاب، به اسم داستان در مورد دفاع مقدس چاپ شده. 
فکر نمی‌کنم به این زودی‌ها شومی و تلخی زهرآلود داستان تمبر (که در نهایت هیچ دست‌آورد و نکته‌ای هم برای آموختن و زیستن نداشت) و بقیه این داستان‌ها از یادم بره! 
دست مریزاد آقای نویسنده، هنر قلم و اثرگذاریتون رو خوب حروم کردید! قدرت واژه‌ها رو برای سیاه کردن ذهن خواننده و پر کردنش از حس حقارت خرج کردید و احتمالا تحسین اون گروه از سیاه‌پسندهایی که متاسفانه در جامعه ادبیات ما زیاد هستند رو به دست آوردید. واژه‌هایی که می‌تونست رنج و تلخی رو با شکوه و عزت پیوند بزنه و به این ملت، حس عزت و حماسه بده.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.