یادداشت امیرمحمد سالاروند

تفکر یونانی، فرهنگ عربی: نهضت ترجمه کتابهای یونانی به عربی در بغداد و جامعه آغازین عباسی (قرنهای ...
        اندیشه یونانی، فرهنگ عربی (اسلامی) دست کم سه بار به فارسی ترجمه شده است؛ این، برای اثری تخصصی که جریانی خاص در دوره‌ی نه چندان بلندی در تاریخ اسلام را بررسی می‌کند کمی عجیب است. علاقه‌ی ما به این کتاب شاید به سبب بحث‌های دراز دامن «تاریخ انحطاط» و متعلقات بی‌شمارش در میان خودمان باشد. من ترجمه‌ی سالاربهزادی، چاپ نشر فرزان روز را خوانده‌ام که تا جایی که می‌دانم بهترین ترجمه‌ی این کتاب است.

کتاب، در جستجوی عوامل شکل‌گیری نهضت ترجمه است؛ بر چگونگی و چرایی این نهضت تمرکز کرده و می‌خواهد عوامل عمده‌ی اجتماعی، سیاسی و فکری-فرهنگی را بکاود. گوتاس بحثش را در دو بخش سامان داده است؛ اول: «ترجمه و امپراتوری» که به نقش سه تن از خلفای عباسی؛ منصور، مهدی و مأمون در شکل‌گیری و هدایت نهضت می‌پردازد و دوم: «ترجمه و جامعه» که علل مختلف علمی-اجتماعی، تنوع مترجمان و حامیان ترجمه و تحولات حاصل از نهضت را بررسی می‌کند. نکات مطرح‌شده در بخش اول شاید از بخش دوم کمتر باشد اما آن مطالب اندک بسیار منسجم بیان‌ شده‌ است؛ بر خلاف بخش دوم که به یادداشت-مقاله‌هایی پراکنده بیش‌تر شباهت دارد، که البته شاید برای اهالی این رشته به واسطه‌ی ارجاعات و نکات متعددی که مطرح می‌کند جالب‌تر باشد.

گوتاس نهضت ترجمه را صرفاً انتقال‌دهنده‌ی فرهنگ یونانی می‌بیند. اگر سخن از پهلوی یا هندی می‌رود به سبب اندک نقش واسطی است که این دو زبان داشته‌اند یا بستری است که فراهم کرده‌اند. ایرانیان عصر ساسانی را با کمی طعنه و تحقیر توصیف می‌کند که ترجمه از یونانی را به این بهانه توجیه می‌کرده‌اند که دانش نزد خودشان بوده، بعد اسکندر آن را با خودش به یونان برده، پس امروز، ترجمه از یونانی در اصل بازیابی متون ایرانی است و اشکالی ندارد. خودش اما همچنان گرفتار همین نگاه است. بر خلاف نقلی که در آغاز کتاب از سعید آورده که: «... تمامی فرهنگ‌ها در یکدیگر دخیلند، هیچ کدام از آن‌ها مجرد و خالص نیستند» تصور گوتاس مثل اغلب مستشرقین اروپامحور است؛ یونان مظهر همه خوبی‌هاست و حتی می‌توان گفت از هر بدی و زشتی عاری است. یونان تمدن خالص است که وام نگرفته، تنها وام داده است. بازگشت به یونان هم که بازگشت به خود اروپایی است. دیمیتری گوتاس به بیزانسی‌های مسیحی می‌تازد که تفکر یونانی را رها کرده‌اند (ص۳۰) و مسلمانان را ستایش می‌کند که آغوش خود را بر این علوم گشوده‌اند. گفتم یونان را بری از عیب می‌بیند؛ نشانه‌اش توجیهی است که برای تفتیش عقاید عقل‌گرایانه‌ای که مأمون به راه انداخت (محنه) می‌تراشد؛ عقل‌گرایی یونانی که در معتزله تجلی یافته بود مخالفان خود را نمی‌پذیرفت، دادگاه تشکیل می‌داد و مخالفان را مجازات می‌کرد. به نظر گوتاس اما محنه نه از غلبه‌ی تفکر تمامیت‌خواه یونانی که به سبب توصیه‌های ساسانی مبنی بر یکی بودن دین و دولت، تمرکز دین در نهاد سیاست برای مقابله با خطر رهبران دینی مخالف، شکل گرفت. (ص۱۴۷ و مکرر در جاهای دیگر). نگاه گوتاس به یونان همان نگاه شیفته‌وار قدیمی است با کمی بزک و اندکی یکی به نعل، یکی به میخ.

در مقدمه تأکید می‌کند که: نهضت ترجمه از نظر اهمیت با یونان پریکلس، رنسانس ایتالیا، یا انقلاب علمی سده‌های شانزدهم و هفدهم برابری می‌کند و به همان روایت و داستان تعلق دارد و سزاوار آن است که در ضمیر تاریخی ما به همانگونه شناخته و جای داده شود (ص۱۷). این عبارات دید اروپامحور نویسنده را نشان می‌دهد؛ همه‌ی نقاط برجسته‌ی تاریخ بشری را در تحولات اروپا می‌بیند و همچنین صادقانه می‌گوید که قصدش از نوشتن کتاب برجسته کردن نهضت ترجمه است. این دومی برای من بسیار ارزشمند است چون از ادای محضاً للعلمی که بعضی از آن دم می‌زنند بیزارم. اما باید دید که چرا می‌خواهد نهضت ترجمه را در ضمیر تاریخی ما برجسته کند.

تصویر کلی‌ای که گوتاس از جامعه‌ی اسلامی بغداد قرن دو و سه می‌سازد –مخصوصاً در بخش دوم- تصویر جامعه‌ای پویاست که پیش می‌رود، تحقیق می‌کند و هر جا نیاز دارد دست به ترجمه می‌زند. جامعه‌ی علمی-فرهنگی مسلمین مقلد صرف نیست و این طور نیست که برنامه‌اش اول ترجمه‌ی همه‌ی آثار و بعد فکر کردن باشد. نهضت آنجا تمام می‌شود که حرف تازه‌ای برای مسلمانان نمانده، خود دیگر از یونان پیش افتاده‌اند. گرچه متن‌هایی هست که ترجمه نشده، حرف نویی اما دیگر نیست.
این، تفاوت کتاب اندیشه‌ی یونانی، فرهنگ اسلامی است با نگاه معمول مستشرقان نسل اول که جهان اسلام را صرفاً مترجم و نگهبان میراث یونانی می‌دیدند. اما باید دید این تفاوت نگاه چرا به وجود آمده، چرا قرار است این نهضت برجسته شود. نتیجه‌گیری پایان کتاب هدف را بسیار روشن بیان می‌کند: «اهمیت و معنای نهضت ترجمه در این نکته نهفته است که برای نخستین بار در تاریخ نشان داد که اندیشه‌ی علمی و فلسفی جهانی است و مقید به زبان و فرهنگ خاصی نیست. هنگامی که فرهنگ عربی شکل‌داده‌شده و ایجادشده توسط جامعه‌ی اولیه‌ی عباسی، از نظر تاریخی جهانشمول‌بودن و کلی‌بودن اندیشه‌ی علمی و فلسفی یونانی را تثبیت کرد، برای کاربرد بعدی این مفهوم در بیزانطیه یونان و غرب لاتینی نمونه‌ای فراهم آورد و کار را بر آن‌ها سهل کرد» (ص۳۴۱). این به نظر من حرف محوری کتاب است؛ مسلمانان هیچ وقت با علوم یونانی مشکلی نداشته‌اند اگر اختلافی وجود داشته نه به سبب عناد با این علوم که برای مسائل اجتماعی مختلفی بوده است که باید هر کدام را جدا بررسی کرد. پیامی هم خطاب به مخاطبان انگلیسی‌زبان و هم ما مخاطبان مسلمان. پیامی که خالی از اغراض سیاسی نیست.

کتاب گوتاس کمی پیش از هزاره‌ی جدید نوشته‌شده و به نظر من ایده‌ی «جهانی‌شدن» در شکل دادن به آن نقشی محوری ایفا کرده است. گوتاس جهان اسلام رامی می‌خواهد که یونان را مرکز همه‌ی خوبی‌ها بداند و بپذیرد که فلسفه‌ی یونانی امری همه‌جایی و سرمدی است. برای اثبات جهانشمول بودن فلسفه‌ی یونان مخالفت‌‌های بسیاری را که در جهان اسلام برانگیخته یا نادیده می‌گیرد یا تأکید می‌کند که باید این مخالفت‌‌ها را، در هر مورد، جداگانه بررسی کرد و نگاه را به سمت مسائل اجتماعی برد نه اینکه به دنبال مشکلی ریشه‌ای با اصل اندیشه‌ی یونانی گشت. تنها موردی از این جدال با فلسفه را هم که بررسی می‌کند مخالفت‌های عصر مأمون است که تقصیر را به گردن خلیفه و محنه‌ای که به پا کرد می‌اندازد و همان طور که گفتم اصل شکل‌گیری چنین تفتیش عقایدی را هم حاصل نگاه شاهان ساسانی به مسئله دین و دولت می‌بیند. آنچه گفتم اما به این معنا نیست که کتاب بی‌ارزش است یا نکات مهمی ندارد. می‌توان از آن بسیار آموخت مخصوصاً که به شکلی همه‌فهم نوشته‌شده، به واسطه‌ی ارجاعاتش نیز می‌توان بحث را عمیق‌تر دنبال کرد گرچه این اشکال را نیز دارد که در بسیاری از مواردِ مهم به تحقیقات ارجاع می‌دهد نه منابع دست اول. تحقیقات عربی و فارسی را هم به کلی نادیده گرفته است حتی در پیشگفتاری که در آن سیر بحث را مرور می‌کند.
      
3

18

(0/1000)

نظرات

بابا این بوک‌مارک واقعا مهمه، الان من این متن رو تمرکز ندارم با دقت بخونم، باید بوک‌مارک کرد بعدا فضولی کرد. آقا زودتر. نصفه متنِ شما رو خوندم و استفاده کردم، کامل شد دوباره مزاحم می‌شم🤝😁 

0