یادداشت سیده زینب موسوی
1403/2/11
توضیح داستان این کتاب ۸۸ صفحهای خیلی سادهست، یه ارباب، واسیلی آندرهایچ، برای خرید یه قطعه جنگل راهی یه سفر میشه و تو این مسیر، نوکر پنجاه و چند سالهش به اسم نیکیتا همراهیش میکنه. این ارباب و بنده تو راه رسیدن به این جنگل به برف و بوران میخورن و تو سرمای آدمکش روسیه باید با مرگ دست و پنجه نرم کنن... 🔅🔅🔅🔅🔅 خب من عاشق تولستوی هستم 😅 یعنی وقتی ببینم رو یه کتابی اسم تولستوی هست باید بالاخره یه روزی بخونمش! کاری هم ندارم موضوعش چیه 😄 و حتی اگه مثل این کتاب، توضیحات خود داستان برام جذابیتی نداشته باشه، بازم میرم سراغش :) چون تجربهم نشون داده تولستوی دست رو هر موضوعی بذاره یه طوری در موردش مینویسه که امکان نداره خوشم نیاد ☺️ در مورد این کتابم این پیشبینیم به وقوع پیوست! و در جریان کتاب با خودم فکر میکردم، واقعا کس دیگهای میتونه مثل تولستوی بنویسه؟ 😍 🔅🔅🔅🔅🔅 همونطور که گفتم یه بخش مهمی از کتاب تو برف و بورانهای طاقتفرسای روسیه میگذره و جدال این دو تا شخصیت با این طبیعت خشن، واقعا زیبا توصیف شده. این توصیفات برای من خیلی ملموس بود، مخصوصا از این جهت که من نسخهٔ صوتی کتاب رو گوش دادم و با صداگذاری زیبایی که داشت قشنگ خودم رو وسط اون برف و بوران حس میکردم :) و بعد توصیفات تولستوی از درونیات این دو تا شخصیت... برای خود من بشخصه گفتگوهای شخصیتها و درونیاتشون خیلی مهمتر از توصیف صحنههاست و همیشه این تیکهها رو با علاقه و دقت خیلی بیشتری میخونم. و واقعا تولستوی تو این زمینه استاده... یه طوری آدم رو میبره تو دل هر شخصیت که دیگه مرز بین فکرای خودت و واگویههای درونی اون شخصیت برات کمرنگ و کمرنگتر میشه. و چه وقتی به عمیقترین لایههای وجودت دست پیدا میکنی؟ اون وقتی که با مرگ فاصلهای نداشته باشی... و چقدر جالب بود رویارویی یه ارباب و یه بنده با مرگ...
(0/1000)
نظرات
1403/2/11
این چندین باره که بهخوان تو انتقال کتاب من از گودریدز یادداشتم رو نصفه منتقل میکنه! هر بار هم بعد از پسند یه نفر متوجه این موضوع شدم! میرم یادداشت رو باز میکنم میبینم وسط کار قطع شده 😐 (الان این یادداشت رو کامل کردم). آقا بهخوان این کارو نکن دیگه! میشه خواهش کنم کلا دیگه بیخیال اون کتابهای باقیمونده لیست من از گودریدز بشی؟ 😂 باید برم به همه یادداشتهام یه نگاهی بندازم که یه وقت ناقص نباشه ولی خب حوصلهش رو ندارم 🚶🏻♀️🚶🏻♀️
3
2
1403/2/11
خیلی اتفاق افتاده از اون جاهایی که یه اینتر خورده، معمولاً میپره. بعضیاشون رو درست کردم و دیگه بیخیال شدم.
1
روشنا
1403/2/11
0