بریده کتابهای یاسمن مجیدی یاسمن مجیدی 1 ساعت پیش نوای اسرارآمیز اریک امانوئل اشمیت 3.9 10 صفحۀ 80 به نظرم واسه این ادبیات رو مرام خودم کردم تا دیگه به خودم زحمت زندگی کردن ندم، از بس که میترسیدم. روی کاغذ یک قهرمانم اما در واقعیت گمان نمیکنم حتی خرگوشی رو از تلهاش نجات داده باشم. من زندگی رو واسه زیستن نمیخواستم، میخواستم بنویسمش، خلقش کنم، مهارش کنم، اینجا، وسط این جزیره. 0 0 یاسمن مجیدی 22 ساعت پیش نوای اسرارآمیز اریک امانوئل اشمیت 3.9 10 صفحۀ 17 ادبیات که قرقره کردنِ زندگی نیست، خلق کردنشه، به وجود آوردنشه، ادبیات از زندگی فراتر میره... 0 0 یاسمن مجیدی 2 روز پیش درون یک آینه، درون یک معما یوستین گوردر 3.5 1 صفحۀ 101 خیلی از آدمها وضعشان آنقدر بد است که به خاطر غم و غصههایشان حاضرند خود را بکشند. اگر اینها راهی برای گریز از غم و اندوهشان نداشته باشند، میمیرند. خوابدیدن راهی برای گریز از این غم و غصههاست. 0 0 یاسمن مجیدی 2 روز پیش درون یک آینه، درون یک معما یوستین گوردر 3.5 1 صفحۀ 98 نظام خلقت همچون آینهای است، و تمامی دنیا یک معما. 0 0 یاسمن مجیدی 3 روز پیش درون یک آینه، درون یک معما یوستین گوردر 3.5 1 صفحۀ 9 شاید به این دلیل از دیدن چیزهای زیبا به گریه میافتیم چون میدانیم چیزهای زیبا جاودانی نیستند و عمر کوتاهی دارند. 0 0 یاسمن مجیدی 6 روز پیش سلام! کسی اینجا نیست؟ یوستین گوردر 3.7 6 صفحۀ 14 حرفزدن دربارهی مرغ معمولی یا روز معمولی احمقانه است و شاید احمقانهتر از آن، حرفزدن دربارهی یک پسر معمولی یا یک دختر معمولی باشد. مردم اینجور حرفها را فقط وقتی میزنند که حال و حوصلهی بهترشناختن همدیگر را ندارند. 0 0 یاسمن مجیدی 6 روز پیش سلام! کسی اینجا نیست؟ یوستین گوردر 3.7 6 صفحۀ 12 حتی معمولیترین اتفاقها هم آنطور که ما فکر میکنیم، معمولی نیستند. 0 1 یاسمن مجیدی 1403/11/20 رادفورد و پسر گیتا سوئربی 3.5 0 صفحۀ 116 ژانت: تمام شب رو به خاطر امیدی که تو قلبم بود به سختی خوابیدم. مری: امید؟ ژانت: برای چیزهایی که از راه میرسن. خواب دیدم. خواب اینکه تو تابستون توی یه جای پر از گلهای سفید و انبوه هستم. گلهایی که انگار هیچوقت توی دشت رشد نکردن. اونجا دشت بود. یه جایی نزدیک خونه مارتین. و من خواب دیدم که اون اومد پیشم با صورتی که وقتی کوچیک بودم ازش تو ذهنم مونده، با سری رو به بالا و چشمهای صادق. اون لحظه من میدونستم که توی تختم، توی اتاقم هستم اما مثل این بود که خوشی عمیقی تو وجودم شکل گرفت. مثل وقتی که بارون شدید میآد و دریاچه کوچیکی پر از آب میشه. 0 0 یاسمن مجیدی 1403/11/4 یوزپلنگانی که با من دویده اند بیژن نجدی 3.8 70 صفحۀ 61 برای میرآقا زندگی مثل سال بود. نمیتوانست فقط یک فصلش را دوست داشته باشد. 0 6 یاسمن مجیدی 1403/11/3 یوزپلنگانی که با من دویده اند بیژن نجدی 3.8 70 صفحۀ 79 روی ترازو به عقربهای نگاه کرد که زیر پاهایش تا کنار عدد ۴۹ رفته بود. و این یعنی اگر طاهر به دنیا نیامده بود و یا همان لحظه میمرد و کسی جسدش را میسوزاند، زمین ۴۹ کیلو سبکتر، میتوانست خورشید را دور بزند. 0 23 یاسمن مجیدی 1403/10/9 مومو میشائیل انده 4.3 37 صفحۀ 180 همانطوری که شما چشمی برای دیدن نورها و گوشی برای شنیدن صداها دارید، همانطور هم قلبی برای درک زمان در سینه دارید. و هر زمانی که با قلب درک نشد، وقتیست که از دست رفته، مثل رنگین کمان برای آدمی نابینا و نوای بلبل خوشآواز برای یه آدم کر. متاسفانه قلبهایی وجود داره که با اینکه تپش دارند کر و کورن. 0 3 یاسمن مجیدی 1403/10/9 مومو میشائیل انده 4.3 37 صفحۀ 166 0 1 یاسمن مجیدی 1403/9/29 عشق هرگز نمی میرد (بلندیهای بادگیر) امیلی برونته 3.7 114 صفحۀ 214 تو میدانستی که نه فقر، نه زندگی ساده و محقر، نه مرگ و نه هر عامل دیگری که خدا یا شیطان به کار میبرد نمیتوانست موجب جدایی ما از یکدیگر باشد، ولی تو با دست خود و به میل خود موجب چنین جدایی گشتی. 0 1 یاسمن مجیدی 1403/9/25 عشق هرگز نمی میرد (بلندیهای بادگیر) امیلی برونته 3.7 114 صفحۀ 109 عشق من به هیتکلیف نظیر آن صخرههای عظیم تپههای این اطراف است. این عشق منبع شادمانی و امید در زندگی بوده است و خواهد بود.نلی، من هیتکلیف هستم! او برای همیشه در قلب و روح من جای دارد و برای یک لحظه نیز اندیشهاش از سرم بیرون نمیرود. 0 11 یاسمن مجیدی 1403/9/25 عشق هرگز نمی میرد (بلندیهای بادگیر) امیلی برونته 3.7 114 صفحۀ 74 یادت باشد که اگر قلب پاک و مهربانی داشته باشی خیلی بهتر از چشمان آبی و پیشانی برجسته است و زودتر میتوانی مورد محبت مردم واقع شوی. 0 1 یاسمن مجیدی 1403/9/16 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 251 _ مگر دوستداشتن دلیل بدبختی است؟ _ بله کریستین، وقتی که انسان کسی را دوست بدارد و مطمئن نباشد که متقابلا طرف محبت اوست، بدبخت است. 0 7 یاسمن مجیدی 1403/9/15 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 164 مهیای هر نوع نرمی و گذشت و تحمل خواری بود. او عاشق بود. 0 2 یاسمن مجیدی 1403/9/15 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 156 نگاهی یأسآمیز به آسمان و ستارهها انداخت. مشتی بر سینهی شرربار خود زد. او عاشق بود، ولی افسوس که محبوبش او را دوست نداشت. 0 1 یاسمن مجیدی 1403/9/14 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 32 دو دست خود را روی قلبش گذاشت تا بدین وسیله آن را ساکت کند. اما قلب چون دهان سگ نیست که بتوان آن را با دو دست گرفت. تازه اگر پوزه سگی را که به شدت پارس میکند، با دست بگیرند، باز صدای غرش او شنیده میشود. 3 28 یاسمن مجیدی 1403/9/14 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 26 در سینهاش دردی احساس میکرد. مثل آن بود که آن را شکافته، قلبش را بیرون کشیدهاند. حفره وحشتناکی در آن حس میکرد. خلائی واقعی که تنها قلب دیگری میتوانست جای آن را پر کند. این حالات مربوط به روحیه خاصی است و فقط کسانی میتوانند آن را درک کنند که خود گرفتار عشقی شده باشند که در زبان عامه آن را عشق برقآسا مینامند. 0 1
بریده کتابهای یاسمن مجیدی یاسمن مجیدی 1 ساعت پیش نوای اسرارآمیز اریک امانوئل اشمیت 3.9 10 صفحۀ 80 به نظرم واسه این ادبیات رو مرام خودم کردم تا دیگه به خودم زحمت زندگی کردن ندم، از بس که میترسیدم. روی کاغذ یک قهرمانم اما در واقعیت گمان نمیکنم حتی خرگوشی رو از تلهاش نجات داده باشم. من زندگی رو واسه زیستن نمیخواستم، میخواستم بنویسمش، خلقش کنم، مهارش کنم، اینجا، وسط این جزیره. 0 0 یاسمن مجیدی 22 ساعت پیش نوای اسرارآمیز اریک امانوئل اشمیت 3.9 10 صفحۀ 17 ادبیات که قرقره کردنِ زندگی نیست، خلق کردنشه، به وجود آوردنشه، ادبیات از زندگی فراتر میره... 0 0 یاسمن مجیدی 2 روز پیش درون یک آینه، درون یک معما یوستین گوردر 3.5 1 صفحۀ 101 خیلی از آدمها وضعشان آنقدر بد است که به خاطر غم و غصههایشان حاضرند خود را بکشند. اگر اینها راهی برای گریز از غم و اندوهشان نداشته باشند، میمیرند. خوابدیدن راهی برای گریز از این غم و غصههاست. 0 0 یاسمن مجیدی 2 روز پیش درون یک آینه، درون یک معما یوستین گوردر 3.5 1 صفحۀ 98 نظام خلقت همچون آینهای است، و تمامی دنیا یک معما. 0 0 یاسمن مجیدی 3 روز پیش درون یک آینه، درون یک معما یوستین گوردر 3.5 1 صفحۀ 9 شاید به این دلیل از دیدن چیزهای زیبا به گریه میافتیم چون میدانیم چیزهای زیبا جاودانی نیستند و عمر کوتاهی دارند. 0 0 یاسمن مجیدی 6 روز پیش سلام! کسی اینجا نیست؟ یوستین گوردر 3.7 6 صفحۀ 14 حرفزدن دربارهی مرغ معمولی یا روز معمولی احمقانه است و شاید احمقانهتر از آن، حرفزدن دربارهی یک پسر معمولی یا یک دختر معمولی باشد. مردم اینجور حرفها را فقط وقتی میزنند که حال و حوصلهی بهترشناختن همدیگر را ندارند. 0 0 یاسمن مجیدی 6 روز پیش سلام! کسی اینجا نیست؟ یوستین گوردر 3.7 6 صفحۀ 12 حتی معمولیترین اتفاقها هم آنطور که ما فکر میکنیم، معمولی نیستند. 0 1 یاسمن مجیدی 1403/11/20 رادفورد و پسر گیتا سوئربی 3.5 0 صفحۀ 116 ژانت: تمام شب رو به خاطر امیدی که تو قلبم بود به سختی خوابیدم. مری: امید؟ ژانت: برای چیزهایی که از راه میرسن. خواب دیدم. خواب اینکه تو تابستون توی یه جای پر از گلهای سفید و انبوه هستم. گلهایی که انگار هیچوقت توی دشت رشد نکردن. اونجا دشت بود. یه جایی نزدیک خونه مارتین. و من خواب دیدم که اون اومد پیشم با صورتی که وقتی کوچیک بودم ازش تو ذهنم مونده، با سری رو به بالا و چشمهای صادق. اون لحظه من میدونستم که توی تختم، توی اتاقم هستم اما مثل این بود که خوشی عمیقی تو وجودم شکل گرفت. مثل وقتی که بارون شدید میآد و دریاچه کوچیکی پر از آب میشه. 0 0 یاسمن مجیدی 1403/11/4 یوزپلنگانی که با من دویده اند بیژن نجدی 3.8 70 صفحۀ 61 برای میرآقا زندگی مثل سال بود. نمیتوانست فقط یک فصلش را دوست داشته باشد. 0 6 یاسمن مجیدی 1403/11/3 یوزپلنگانی که با من دویده اند بیژن نجدی 3.8 70 صفحۀ 79 روی ترازو به عقربهای نگاه کرد که زیر پاهایش تا کنار عدد ۴۹ رفته بود. و این یعنی اگر طاهر به دنیا نیامده بود و یا همان لحظه میمرد و کسی جسدش را میسوزاند، زمین ۴۹ کیلو سبکتر، میتوانست خورشید را دور بزند. 0 23 یاسمن مجیدی 1403/10/9 مومو میشائیل انده 4.3 37 صفحۀ 180 همانطوری که شما چشمی برای دیدن نورها و گوشی برای شنیدن صداها دارید، همانطور هم قلبی برای درک زمان در سینه دارید. و هر زمانی که با قلب درک نشد، وقتیست که از دست رفته، مثل رنگین کمان برای آدمی نابینا و نوای بلبل خوشآواز برای یه آدم کر. متاسفانه قلبهایی وجود داره که با اینکه تپش دارند کر و کورن. 0 3 یاسمن مجیدی 1403/10/9 مومو میشائیل انده 4.3 37 صفحۀ 166 0 1 یاسمن مجیدی 1403/9/29 عشق هرگز نمی میرد (بلندیهای بادگیر) امیلی برونته 3.7 114 صفحۀ 214 تو میدانستی که نه فقر، نه زندگی ساده و محقر، نه مرگ و نه هر عامل دیگری که خدا یا شیطان به کار میبرد نمیتوانست موجب جدایی ما از یکدیگر باشد، ولی تو با دست خود و به میل خود موجب چنین جدایی گشتی. 0 1 یاسمن مجیدی 1403/9/25 عشق هرگز نمی میرد (بلندیهای بادگیر) امیلی برونته 3.7 114 صفحۀ 109 عشق من به هیتکلیف نظیر آن صخرههای عظیم تپههای این اطراف است. این عشق منبع شادمانی و امید در زندگی بوده است و خواهد بود.نلی، من هیتکلیف هستم! او برای همیشه در قلب و روح من جای دارد و برای یک لحظه نیز اندیشهاش از سرم بیرون نمیرود. 0 11 یاسمن مجیدی 1403/9/25 عشق هرگز نمی میرد (بلندیهای بادگیر) امیلی برونته 3.7 114 صفحۀ 74 یادت باشد که اگر قلب پاک و مهربانی داشته باشی خیلی بهتر از چشمان آبی و پیشانی برجسته است و زودتر میتوانی مورد محبت مردم واقع شوی. 0 1 یاسمن مجیدی 1403/9/16 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 251 _ مگر دوستداشتن دلیل بدبختی است؟ _ بله کریستین، وقتی که انسان کسی را دوست بدارد و مطمئن نباشد که متقابلا طرف محبت اوست، بدبخت است. 0 7 یاسمن مجیدی 1403/9/15 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 164 مهیای هر نوع نرمی و گذشت و تحمل خواری بود. او عاشق بود. 0 2 یاسمن مجیدی 1403/9/15 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 156 نگاهی یأسآمیز به آسمان و ستارهها انداخت. مشتی بر سینهی شرربار خود زد. او عاشق بود، ولی افسوس که محبوبش او را دوست نداشت. 0 1 یاسمن مجیدی 1403/9/14 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 32 دو دست خود را روی قلبش گذاشت تا بدین وسیله آن را ساکت کند. اما قلب چون دهان سگ نیست که بتوان آن را با دو دست گرفت. تازه اگر پوزه سگی را که به شدت پارس میکند، با دست بگیرند، باز صدای غرش او شنیده میشود. 3 28 یاسمن مجیدی 1403/9/14 شبح اپرا گاستون لورو 4.0 6 صفحۀ 26 در سینهاش دردی احساس میکرد. مثل آن بود که آن را شکافته، قلبش را بیرون کشیدهاند. حفره وحشتناکی در آن حس میکرد. خلائی واقعی که تنها قلب دیگری میتوانست جای آن را پر کند. این حالات مربوط به روحیه خاصی است و فقط کسانی میتوانند آن را درک کنند که خود گرفتار عشقی شده باشند که در زبان عامه آن را عشق برقآسا مینامند. 0 1