بریده کتابهای پانیذ مالکی پانیذ مالکی 1403/9/10 بریت ماری اینجا بود (متن کامل) فردریک بکمن 4.0 46 صفحۀ 217 یک روز صبح از خواب بیدار میشوی و میبینی روزهایی که پشت سر گذاشته ای بیشتر از روزهای جلو رویت است و نمیفهمی چطور انقدر زود گذشت. 0 38 پانیذ مالکی 1403/9/3 هنر همه فن حریف شدن در احساسات مارک براکت 3.4 7 صفحۀ 12 خوشحالی دائمی نباید هدف ما باشه چون زندگی بهمون این اجازه رو نمیده در واقع ما باید بتونیم هم احساسات خوشایند و هم احساسات ناخوشایند رو تجربه و احساس کنیم و برای سلامت روانمون بتونیم تعدیلش کنیم. 0 4 پانیذ مالکی 1403/9/3 هنر همه فن حریف شدن در احساسات مارک براکت 3.4 7 صفحۀ 10 0 1 پانیذ مالکی 1403/8/9 بریت ماری اینجا بود (متن کامل) فردریک بکمن 4.0 46 صفحۀ 21 بعضی وقتها بریت ماری وسایل را سر جایشان میگذارد چون لازم است این کار را کند، و بعضی وقتها این کار را عمدی میکند چون دوست دارد کِنت صبح ها اسمش را صدا بزند. 0 2 پانیذ مالکی 1403/7/29 غرور و تعصب جین آستین 4.0 117 صفحۀ 163 تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان داشته باشم زیاد نیست،تعداد کسانی که نظر خوبی دربارهی شان دارم از آن هم کمتر است. من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضی تر میشوم، آدم ها شخصیت ناپایداری دارند و نمیشود روی ظواهر لیاقت با فهم و شعورشان حساب کرد. 0 3 پانیذ مالکی 1403/6/1 الموت: حسن صباح؛ پیر کوهستان ولادیمیر بارتول 3.8 1 صفحۀ 65 فدایی، یک عضو اسماعیلیه بشمار میآید. او میبایستی بی چون و چرا ار تمام دستورات رهبر و فرمانده کل خود اطاعت کند و هر لحظه آماده باشد خودش را قربانی او نماید و اگر جانش را در این راه از دست داد، آن وقت شهید محسوب میشود و اگر زنده ماند، در این صورت به او "داعی" خواهند گفت که لقب پر افتخاری است و شاید هم خیلی فراتر از آن... 2 7 پانیذ مالکی 1403/5/23 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 48 صفحۀ 55 بین زندگی و مرگ کتابخانه ای هست. در این کتابخانه قفسه ها تا ابد ادامه دارن. هر کتاب این فرصت رو میده تا زندگی دیگه ای رو تجربه کنی که میتونستی داشته باشی، فرصت اینکه ببینی اگه انتخاب های دیگه ای میکردی، زندگیت چطوری میشد؟ اگه به تو زمان داده میشد تا حسرت های گذشته رو اصلاح کنی، آیا کار متفاوتی میکردی؟ 0 4 پانیذ مالکی 1403/5/11 ماه دل انگیز مه جیمز جونز 3.0 1 صفحۀ 444 امان از دست مردها! چه نژاد عجیبی هستیم. قادریم دنبال هر زنی بیفتیم و با هر زنی عشقبازی کنیم، اما اگر زنمان مقابله به مثل کند، مثل شیر زخمی میغریم. 0 1 پانیذ مالکی 1403/3/14 ماه دل انگیز مه جیمز جونز 3.0 1 صفحۀ 20 باید در این دنیای پر از خودخواهی ها انتظار دریافت ضربه های سختی را داشته باشد و یاد بگیرد چگونه در برابر آنها از خودش دفاع کند. در آینده آنچه را میخواهد همیشه بدست نخواهد آورد. 0 2 پانیذ مالکی 1403/3/14 بادام وون پیونگ سون 3.9 201 صفحۀ 89 شاید کلیشه ای به نظر برسه، اما نهایتا روزی توی زندگی، آدمایی رو میبیی که باید ببینی، فرقی هم نداره که چه اتفاقی میوفته. اگه قرار باشه تو و اونا با هم در ارتباط باشین، زمان خودش تعیین میکنه که کی. 0 4 پانیذ مالکی 1403/3/13 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 121 من همه چیز دارم، ولی دوری او این همه را زایل میکند. من همه چیز دارم، ولی بیوجود او این همه هیچ میشود. 0 21 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 55 من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم. 0 11 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 50 کاش هر آدمی روزانه با خود میگفت بهترین کار تو در حق دوستانت این است که چشم دیدن آنها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آنها را افزون کنی. آیا اگر روزی دیدی جان و دل آنها از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان، عرضه داری که ذره از از رنجشان بکاهی؟ 0 6 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 گفتم ما انسانها اغلب گله میکنیم چرا روزهای زندگیمان کم است و روزهای بدمان زیاد. ولی به گمان من حق چنین گله ای نداریم. چه، اگر در قبال خوبی هایی که خداوند همه روزه ارزانیمان میکند گشاده رو بودیم، سختی ها هم برایمان تحملپذیر میشد. 0 8 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 دل من سخت میگیرد وقتی میبینم آدمها به همدیگر آزار میرسانند، به ویژه جوانان، جایی که میتوانند در بهار زندگیشان در قبال همه ی شادیها بیشترین گشادهرویی را داشته باشند، این چند روزه ی شیرین را با بد خلقی برای هم خراب میکنند و روزی میفهمند چه گوهر جبرانناپذیری از دستشان رفته که دیگر دیر شده است. 4 20 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 18 صاحبان منصب و مقام چنان سرد و بیاعتنا با مردم عادی رفتار میکنند که انگار معاشرت با آنها شأنشان را بر باد میدهد. وانگهی برخی مسخرهپردازان تهیمغز هم هستند که صرفا به ظاهر، و برای آن با مردم همسویی نشان میدهند، تا در عمل هرچه بیشتر ناز بفروشند و با نخوتشان کام این بینوایان را تلخ کنند. اویی که فاصله گرفتن از این به اصطلاح عوام را لازمه ی حفظ احترام خود میداند، هن به اندازه آن ترسویی درخور سرزنش است که از ترس شکست، خودش را از نگاه دشمن پنهان میکند. 0 4 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 14 آدمها که خدا میداند چرا چنین خمیرهای دارند، بسیار کمتر رنج میبردند اگر که این قدر به خیال تن نمی سپردند و از تلخیهای گذشته یاد نمیکردند، یا به جای بیخیالی و پرداختن به اکنون، در حال و هوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمیشدند. 0 23 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 13 راستی که قلب آدمی چیست! من، تویی را که دوست دارم و دلبستهاش هستم میگذارم و میروم و خوشحالم! میدانم که تو میبخشیام. آخر مگر آشناییهای دیگرم را هم سرنوشت برای آن دستچین نکرده بود که به دل مثل منی رنج برساند؟ 0 6 پانیذ مالکی 1403/1/20 جاناتان مرغ دریایی ریچارد باخ 3.7 121 صفحۀ 80 زنجیرهای محدود کننده افکارتان را پاره کنید، تا زنجیرههای محدود کننده ی جسمتان هم پاره شوند. 0 10 پانیذ مالکی 1403/1/20 جاناتان مرغ دریایی ریچارد باخ 3.7 121 صفحۀ 73 آنها با تبعید کردن تو، به خودشان صدمه میزنند و یک روز این را خواهند فهمید و یک روز چیزی را که تو میبینی، آنها هم خواهند دید. آنها را ببخش و کمکشان کن بفهمند. 0 7
بریده کتابهای پانیذ مالکی پانیذ مالکی 1403/9/10 بریت ماری اینجا بود (متن کامل) فردریک بکمن 4.0 46 صفحۀ 217 یک روز صبح از خواب بیدار میشوی و میبینی روزهایی که پشت سر گذاشته ای بیشتر از روزهای جلو رویت است و نمیفهمی چطور انقدر زود گذشت. 0 38 پانیذ مالکی 1403/9/3 هنر همه فن حریف شدن در احساسات مارک براکت 3.4 7 صفحۀ 12 خوشحالی دائمی نباید هدف ما باشه چون زندگی بهمون این اجازه رو نمیده در واقع ما باید بتونیم هم احساسات خوشایند و هم احساسات ناخوشایند رو تجربه و احساس کنیم و برای سلامت روانمون بتونیم تعدیلش کنیم. 0 4 پانیذ مالکی 1403/9/3 هنر همه فن حریف شدن در احساسات مارک براکت 3.4 7 صفحۀ 10 0 1 پانیذ مالکی 1403/8/9 بریت ماری اینجا بود (متن کامل) فردریک بکمن 4.0 46 صفحۀ 21 بعضی وقتها بریت ماری وسایل را سر جایشان میگذارد چون لازم است این کار را کند، و بعضی وقتها این کار را عمدی میکند چون دوست دارد کِنت صبح ها اسمش را صدا بزند. 0 2 پانیذ مالکی 1403/7/29 غرور و تعصب جین آستین 4.0 117 صفحۀ 163 تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان داشته باشم زیاد نیست،تعداد کسانی که نظر خوبی دربارهی شان دارم از آن هم کمتر است. من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضی تر میشوم، آدم ها شخصیت ناپایداری دارند و نمیشود روی ظواهر لیاقت با فهم و شعورشان حساب کرد. 0 3 پانیذ مالکی 1403/6/1 الموت: حسن صباح؛ پیر کوهستان ولادیمیر بارتول 3.8 1 صفحۀ 65 فدایی، یک عضو اسماعیلیه بشمار میآید. او میبایستی بی چون و چرا ار تمام دستورات رهبر و فرمانده کل خود اطاعت کند و هر لحظه آماده باشد خودش را قربانی او نماید و اگر جانش را در این راه از دست داد، آن وقت شهید محسوب میشود و اگر زنده ماند، در این صورت به او "داعی" خواهند گفت که لقب پر افتخاری است و شاید هم خیلی فراتر از آن... 2 7 پانیذ مالکی 1403/5/23 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 48 صفحۀ 55 بین زندگی و مرگ کتابخانه ای هست. در این کتابخانه قفسه ها تا ابد ادامه دارن. هر کتاب این فرصت رو میده تا زندگی دیگه ای رو تجربه کنی که میتونستی داشته باشی، فرصت اینکه ببینی اگه انتخاب های دیگه ای میکردی، زندگیت چطوری میشد؟ اگه به تو زمان داده میشد تا حسرت های گذشته رو اصلاح کنی، آیا کار متفاوتی میکردی؟ 0 4 پانیذ مالکی 1403/5/11 ماه دل انگیز مه جیمز جونز 3.0 1 صفحۀ 444 امان از دست مردها! چه نژاد عجیبی هستیم. قادریم دنبال هر زنی بیفتیم و با هر زنی عشقبازی کنیم، اما اگر زنمان مقابله به مثل کند، مثل شیر زخمی میغریم. 0 1 پانیذ مالکی 1403/3/14 ماه دل انگیز مه جیمز جونز 3.0 1 صفحۀ 20 باید در این دنیای پر از خودخواهی ها انتظار دریافت ضربه های سختی را داشته باشد و یاد بگیرد چگونه در برابر آنها از خودش دفاع کند. در آینده آنچه را میخواهد همیشه بدست نخواهد آورد. 0 2 پانیذ مالکی 1403/3/14 بادام وون پیونگ سون 3.9 201 صفحۀ 89 شاید کلیشه ای به نظر برسه، اما نهایتا روزی توی زندگی، آدمایی رو میبیی که باید ببینی، فرقی هم نداره که چه اتفاقی میوفته. اگه قرار باشه تو و اونا با هم در ارتباط باشین، زمان خودش تعیین میکنه که کی. 0 4 پانیذ مالکی 1403/3/13 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 121 من همه چیز دارم، ولی دوری او این همه را زایل میکند. من همه چیز دارم، ولی بیوجود او این همه هیچ میشود. 0 21 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 55 من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم. 0 11 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 50 کاش هر آدمی روزانه با خود میگفت بهترین کار تو در حق دوستانت این است که چشم دیدن آنها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آنها را افزون کنی. آیا اگر روزی دیدی جان و دل آنها از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان، عرضه داری که ذره از از رنجشان بکاهی؟ 0 6 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 گفتم ما انسانها اغلب گله میکنیم چرا روزهای زندگیمان کم است و روزهای بدمان زیاد. ولی به گمان من حق چنین گله ای نداریم. چه، اگر در قبال خوبی هایی که خداوند همه روزه ارزانیمان میکند گشاده رو بودیم، سختی ها هم برایمان تحملپذیر میشد. 0 8 پانیذ مالکی 1403/2/7 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 47 دل من سخت میگیرد وقتی میبینم آدمها به همدیگر آزار میرسانند، به ویژه جوانان، جایی که میتوانند در بهار زندگیشان در قبال همه ی شادیها بیشترین گشادهرویی را داشته باشند، این چند روزه ی شیرین را با بد خلقی برای هم خراب میکنند و روزی میفهمند چه گوهر جبرانناپذیری از دستشان رفته که دیگر دیر شده است. 4 20 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 18 صاحبان منصب و مقام چنان سرد و بیاعتنا با مردم عادی رفتار میکنند که انگار معاشرت با آنها شأنشان را بر باد میدهد. وانگهی برخی مسخرهپردازان تهیمغز هم هستند که صرفا به ظاهر، و برای آن با مردم همسویی نشان میدهند، تا در عمل هرچه بیشتر ناز بفروشند و با نخوتشان کام این بینوایان را تلخ کنند. اویی که فاصله گرفتن از این به اصطلاح عوام را لازمه ی حفظ احترام خود میداند، هن به اندازه آن ترسویی درخور سرزنش است که از ترس شکست، خودش را از نگاه دشمن پنهان میکند. 0 4 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 14 آدمها که خدا میداند چرا چنین خمیرهای دارند، بسیار کمتر رنج میبردند اگر که این قدر به خیال تن نمی سپردند و از تلخیهای گذشته یاد نمیکردند، یا به جای بیخیالی و پرداختن به اکنون، در حال و هوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمیشدند. 0 23 پانیذ مالکی 1403/2/6 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 3.9 37 صفحۀ 13 راستی که قلب آدمی چیست! من، تویی را که دوست دارم و دلبستهاش هستم میگذارم و میروم و خوشحالم! میدانم که تو میبخشیام. آخر مگر آشناییهای دیگرم را هم سرنوشت برای آن دستچین نکرده بود که به دل مثل منی رنج برساند؟ 0 6 پانیذ مالکی 1403/1/20 جاناتان مرغ دریایی ریچارد باخ 3.7 121 صفحۀ 80 زنجیرهای محدود کننده افکارتان را پاره کنید، تا زنجیرههای محدود کننده ی جسمتان هم پاره شوند. 0 10 پانیذ مالکی 1403/1/20 جاناتان مرغ دریایی ریچارد باخ 3.7 121 صفحۀ 73 آنها با تبعید کردن تو، به خودشان صدمه میزنند و یک روز این را خواهند فهمید و یک روز چیزی را که تو میبینی، آنها هم خواهند دید. آنها را ببخش و کمکشان کن بفهمند. 0 7