بریده‌ کتاب‌های آقای ویزلی؛

او دنبال قدم زدن در راهروی خاطرات گذشته اش نبود.

تمامی انقلاب ها با مرگ همراه اند.عده ای باید بمیرند تا سایرین زندگی کنند.غم انگیر است،ولی حقیقت دارد.

آه موسیقی!واقعا که جادویی در خودش داره،فراتر از هر کاری که ما اینجا می‌کنیم.

آنکه بر مال غیر دست بَرَد ،بدهد بس عظیم تاوانی

تو تنها چیز خوبی هستی که توی این دنیا مونده.

تو باید جایی بزرگ بشی که بتونی هر عقیده ای که می‌خوای داشته باشی و هر کتابی که دوست داری بخونی.

اگر نتوانم اندیشه ام را به زبان آورم،پس 'من بودن' من هم جرم است.

لطفا بگذار احساسات پاک آدم ها را هم در موقع مرگ کسی ببینم.مرگ،در جایی که عشق و اندوه وجود دارد.

قبلا از مردن می‌ترسیدم.حالا از زندگی نکردن

پیش می‌ریم،اما به هیچ جا نمی‌رسیم.

اصلا تاریکی نیست.فقط چشم ما نمی‌تواند همچین نوری را ببیند

ما اعضای یه جامعه ایم.قبلا باهاش مبارزه کردیم و دوباره هم مبارزه می‌کنیم.

هیچ‌وقت منتظر تموم شدن طوفان نمون،فقط برو بیرون و زیر بارون لذت ببر

عمل دیدن موضوع ناچیزی نیست.دیدن چیزی به معنای سیطره آن بر وجود آدم است.گاهی بخشی از وجودت را در چنگ خود می‌گیرد و گاهی تمام روحت را

چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟