بریده‌ کتاب‌های Fatima

داروی سوافلومالین که ویل در روند مصرف آزمایشی‌اش شرکت کرد ، دارویی خیالی است. امیدواریم روزی چنین درمانی پیدا شود:)))

دوستش دارم و او دارد زندگی ام را برای همیشه ترک می‌کند تا بتوانم یک زندگی برای زندگی کردن داشته باشم :))

_تنها چیزی که از دنیا می‌خوام با تو بودنه ؛ اما من نیاز دارم بدونم خطری تهدیدت نمی‌کنه ؛ خطر من ...

نومیدانه نفس کوتاه دیگری فرو می‌دهم ، از اعماق سینه ام ؛ می‌دانم این آخرین نفسی است که در زندگی ام می‌کشم ؛ و آن را به استلا می‌دهم ، هر چه دارم به او می‌دهم . به دختری که عاشقش هستم ⁦♡

مرگ...تنها چیزی که می‌تواند از این که نمی‌توانم با او باشم یا دور و برش بپلکم بدتر باشد ، این است که در دنیایی زندگی کنم که او اصلا در آن وجود ندارد ...

برای اولین بار سنگینی هر اینچ ، هر میلی متر شش قدم فاصله‌مان را حس می‌کنم ... در تلاشم این واقعیت را نادیده بگیرم که این فاصله قرار است تا همیشه باقی بماند :)))

قدرت و توان ویل ، بی دلیل دلش را گرم می‌کند . چه اهمیتی دارد که او از هانا بلندتر و درشت تر و قوی تر است ؟! ولی اهمیت دارد ! و حضور فیزیکی آرامش بخش تر از کلمات است :)

گفتی زمستان شده‌ای و من دلم به حالت سوخت ، پس روحم را که بزرگ بود و سنگین بود ، مثل چادری روی تو کشیدم و ذکر عشق خواندم تا تو سوختی ...

خداوند برای هر کس همون قدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره ... این یه رابطۀ دو طرفه‌ست .

بعضی چیز ها رو نمی‌شه فهمید یا درک کرد یا حتی توضیح داد. به این چیزا می‌شه نزدیک شد یا اون ها رو حس کرد و حتی در اون ها حل شد ؛ اما هرگز نمی‌شه اون ها رو حتی به اندازه ذره‌ای درک کرد و فهمید...

باید قبل از مردن ناخن هایم را در خاک فرو ببرم تا وقتی مرا به زور روی زمین می‌کشند به یادگار شیار هایی بر زمین حفر کرده باشم . باید قبل از رفتن ، خودم را جا بگذارم... اگر جای پای مرا دیگران نبینند ، من دیگر نیستم ؛ اما من نمی‌خواهم نباشم ...