بریده کتابهای حلما آقاسی حلما آقاسی 3 روز پیش آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 46 صفحۀ 103 «همیشه یک تکه از کار، نیمه تمام میماند. اما گمان کنم همیشه یک نفر باشد که تمامش کند.» 0 4 حلما آقاسی 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 5.0 0 صفحۀ 10 میبینی نسل بشر چقدر عیب و ایراد دارد: استخوان ها ممکن است بشکنند و پوست ممکن است خراشیده شود. اما از همهٔ این ها بدتر این است که بزرگ میشوند... 0 1 حلما آقاسی 1403/12/11 آنی شرلی در اونلی لوسی مود مونتگمری 4.7 40 صفحۀ 77 بنظر من در شغل معلمی، سخت ترین و در عین حال هیجان انگیزترین کار این است که بچه ها را راضی کنی افکارشان را آن طور که هست به زبان بیاورند. 0 13 حلما آقاسی 1403/12/3 آنی شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 155 صفحۀ 17 «خیلی خوب است آدم برای کسی حرف بزند که از حرف های او خوشش بیاید و دائم نگوید بچه ها باید تماشا کنند و صدایشان در نیاید. تاحالا حداقل یک میلیون بار این جمله را شنیده ام. در ضمن مردم به من میخندند؛ چون عادت دارم حرف های گنده بزنم. اگر توی سرت فکرهای بزرگی باشد، مجبوری برای بیان کردن آن ها حرف های گنده بزنی، اینطور نیست؟» 0 41 حلما آقاسی 1403/12/2 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 339 آن ها پیش خودشان فکر میکردند دارند به ماد مونتگمری که از قبل میشناختند محبت میکنند، در حالی که من اصلاً او نبودم، موجود تازه خلق شده ای بودم که اسم و جسم او را یدک میکشید و خود را به جای او جا زده بود. آن ماد قبلی خیلی فرق داشت-دختر سبک بال و شادی بود با کلی آرزو و اعتقادی محکم بر «زودگذر» بودن همه چیز. بلند پرواز بود و انگیزه ای قوی داشت اما هدف اصلی اش «خوش بودن» بود و معمولاً به هدفش میرسید. خودش و بقیه را باور داشت، باوجدان و خوش قلب بود و زیاد خودش را بابت درگیری های زندگی ناراحت نمیکرد. اما دختر امروز-چقدر با اون فرق دارد! 0 10 حلما آقاسی 1403/11/27 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 300 پرانگیزه! خنده ام میگیرد! انگیزه هایم کجایند؟ اصلاً این کلمه چه معنایی دارد؟ باانگیزه بودن چجوری است؟ چطور میتوان باور داشت زندگی انتظارت را میکشد، با صفحاتی سفید و نانوشته که میتوانی نامت را بالای برگ های موفقیتش ثبت کنی؟ چطور میتوان باور داشت که میتوانی آرزو کنی و قدرت رسیدن به آرزو هایت را هم داری؟ چطور میتوان باور داشت که سال های پیش رو انتظارت را می کشند تا هرچه دارند سخاوتمندانه به پایت بریزند؟ یک زمانی تمام اینها را باور داشتم...! 1 31 حلما آقاسی 1403/11/25 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 260 دفتر خاطرات عزیزم، واقعاً به تو احتیاج دارم تا کمی آرامم کنی. بدجوری نیاز به آرامش دارم. راستی، چطور است اسم این دفتر را به جای خاطرات، بگذارم«دفتر غرولند»؟ 4 11 حلما آقاسی 1403/11/21 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 190 شاید من در حال یاد دادن چیزهایی به شاگرد هایم باشم، اما «آن ها» دارند درس های مهم تری به من میدهند... 1 15 حلما آقاسی 1403/11/18 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 113 «احتمالاً در ترکیب بدنم از اردک هم استفاده شده، چون همیشه عاشق رفتن زیر بارانم.» 0 15 حلما آقاسی 1403/11/18 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 112 «اما نوعی دلتنگی وجودمان را فرا گرفته بود. انگار ما متعلق به همان روزهای گذشته ایم و هیچ تعلق خاطری به زمان حال نداریم...» 0 3 حلما آقاسی 1403/11/16 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 46 «خب، همه چیز تمام شد و ترسم از این است که دیگر پیش نیاید اینطوری دور هم جمع شویم. اما هرچقدر هم که پراکنده شویم یک خاطرهٔ مشترک داریم که ما را به هم پیوند میزند_پیوندی که هرگز گسسته نخواهد شد.» 0 11 حلما آقاسی 1403/11/15 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 30 4 14 حلما آقاسی 1403/11/2 هشت کتاب سهراب سپهری 4.6 0 صفحۀ 18 نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است. هر دم این بانگ برآرم از دل: وای، این شب چقدر تاریک است! 4 62 حلما آقاسی 1403/10/20 افسانه ی ایکاباگ جی. کی. رولینگ 4.2 32 صفحۀ 171 0 16 حلما آقاسی 1403/10/6 یادداشت های شبانه نیشا ویرا هیراناندانی 0.0 صفحۀ 49 مگر آزادی معنی اش این نیست که که خودت انتخاب کنی کجا میخواهی زندگی کنی؟ 0 10 حلما آقاسی 1403/10/5 یادداشت های شبانه نیشا ویرا هیراناندانی 0.0 صفحۀ 32 حرف زدن ترسناک است، چون همین که کلمه ها بیرون می آیند، دیگر نمیتوانی برشان گردانی تو. ولی اگر کلمه ها را بنویسی و بعد ببینی آنطور که میخواهی از کار در نیامده اند، میتوانی پاک شان کنی و باز از سر نو شروع کنی. 0 4 حلما آقاسی 1403/10/5 لیلی نام تمام دختران زمین است عرفان نظرآهاری 3.9 13 صفحۀ 38 0 4 حلما آقاسی 1403/10/4 لیلی نام تمام دختران زمین است عرفان نظرآهاری 3.9 13 صفحۀ 12 لیلی گفت: کاش مادر میشدم، مجنون بچه اش را بغل میکرد. خدا گفت: مادری بهانهٔ عشق است. بهانهٔ سوختن، تو بی بهانهٔ عاشقی، تو بی بهانه می سوری. لیلی گفت: دلم زندگی میخواهد، ساده، بی تاب، بی تب. خدا گفت: اما من تب و تابم، بی من میمیری... 0 5 حلما آقاسی 1403/9/24 شهر فراموشی کوری آن هایدو 4.1 8 صفحۀ 290 حسرت فقط یک حسرت است. حسی است که روی قلبت مینشیند و یادت می اندازد که عشق چیز خیلی بزرگی است. یادت می اندازد که حتی اگر آدمی که عاشقش هستی دیگر در دنیا نباشد، تو میتوانی به دوست داشتنش ادامه بدهی. 0 28 حلما آقاسی 1403/9/18 شهر فراموشی کوری آن هایدو 4.1 8 صفحۀ 22 آن موقع تازه یاد گرفته بودم که اگر مردم فکر کنند عجیب هستی، خیلی هم بد نیست. یک نفر به من گفته بود:« عجیب بودن هم مثل شجاع بودنه» 0 12
بریده کتابهای حلما آقاسی حلما آقاسی 3 روز پیش آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 46 صفحۀ 103 «همیشه یک تکه از کار، نیمه تمام میماند. اما گمان کنم همیشه یک نفر باشد که تمامش کند.» 0 4 حلما آقاسی 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 5.0 0 صفحۀ 10 میبینی نسل بشر چقدر عیب و ایراد دارد: استخوان ها ممکن است بشکنند و پوست ممکن است خراشیده شود. اما از همهٔ این ها بدتر این است که بزرگ میشوند... 0 1 حلما آقاسی 1403/12/11 آنی شرلی در اونلی لوسی مود مونتگمری 4.7 40 صفحۀ 77 بنظر من در شغل معلمی، سخت ترین و در عین حال هیجان انگیزترین کار این است که بچه ها را راضی کنی افکارشان را آن طور که هست به زبان بیاورند. 0 13 حلما آقاسی 1403/12/3 آنی شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 155 صفحۀ 17 «خیلی خوب است آدم برای کسی حرف بزند که از حرف های او خوشش بیاید و دائم نگوید بچه ها باید تماشا کنند و صدایشان در نیاید. تاحالا حداقل یک میلیون بار این جمله را شنیده ام. در ضمن مردم به من میخندند؛ چون عادت دارم حرف های گنده بزنم. اگر توی سرت فکرهای بزرگی باشد، مجبوری برای بیان کردن آن ها حرف های گنده بزنی، اینطور نیست؟» 0 41 حلما آقاسی 1403/12/2 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 339 آن ها پیش خودشان فکر میکردند دارند به ماد مونتگمری که از قبل میشناختند محبت میکنند، در حالی که من اصلاً او نبودم، موجود تازه خلق شده ای بودم که اسم و جسم او را یدک میکشید و خود را به جای او جا زده بود. آن ماد قبلی خیلی فرق داشت-دختر سبک بال و شادی بود با کلی آرزو و اعتقادی محکم بر «زودگذر» بودن همه چیز. بلند پرواز بود و انگیزه ای قوی داشت اما هدف اصلی اش «خوش بودن» بود و معمولاً به هدفش میرسید. خودش و بقیه را باور داشت، باوجدان و خوش قلب بود و زیاد خودش را بابت درگیری های زندگی ناراحت نمیکرد. اما دختر امروز-چقدر با اون فرق دارد! 0 10 حلما آقاسی 1403/11/27 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 300 پرانگیزه! خنده ام میگیرد! انگیزه هایم کجایند؟ اصلاً این کلمه چه معنایی دارد؟ باانگیزه بودن چجوری است؟ چطور میتوان باور داشت زندگی انتظارت را میکشد، با صفحاتی سفید و نانوشته که میتوانی نامت را بالای برگ های موفقیتش ثبت کنی؟ چطور میتوان باور داشت که میتوانی آرزو کنی و قدرت رسیدن به آرزو هایت را هم داری؟ چطور میتوان باور داشت که سال های پیش رو انتظارت را می کشند تا هرچه دارند سخاوتمندانه به پایت بریزند؟ یک زمانی تمام اینها را باور داشتم...! 1 31 حلما آقاسی 1403/11/25 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 260 دفتر خاطرات عزیزم، واقعاً به تو احتیاج دارم تا کمی آرامم کنی. بدجوری نیاز به آرامش دارم. راستی، چطور است اسم این دفتر را به جای خاطرات، بگذارم«دفتر غرولند»؟ 4 11 حلما آقاسی 1403/11/21 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 190 شاید من در حال یاد دادن چیزهایی به شاگرد هایم باشم، اما «آن ها» دارند درس های مهم تری به من میدهند... 1 15 حلما آقاسی 1403/11/18 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 113 «احتمالاً در ترکیب بدنم از اردک هم استفاده شده، چون همیشه عاشق رفتن زیر بارانم.» 0 15 حلما آقاسی 1403/11/18 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 112 «اما نوعی دلتنگی وجودمان را فرا گرفته بود. انگار ما متعلق به همان روزهای گذشته ایم و هیچ تعلق خاطری به زمان حال نداریم...» 0 3 حلما آقاسی 1403/11/16 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 46 «خب، همه چیز تمام شد و ترسم از این است که دیگر پیش نیاید اینطوری دور هم جمع شویم. اما هرچقدر هم که پراکنده شویم یک خاطرهٔ مشترک داریم که ما را به هم پیوند میزند_پیوندی که هرگز گسسته نخواهد شد.» 0 11 حلما آقاسی 1403/11/15 ال.ام. مونتگری: یادداشت های شخصی 1889 - 1910 لوسی مود مونتگمری 4.8 6 صفحۀ 30 4 14 حلما آقاسی 1403/11/2 هشت کتاب سهراب سپهری 4.6 0 صفحۀ 18 نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است. هر دم این بانگ برآرم از دل: وای، این شب چقدر تاریک است! 4 62 حلما آقاسی 1403/10/20 افسانه ی ایکاباگ جی. کی. رولینگ 4.2 32 صفحۀ 171 0 16 حلما آقاسی 1403/10/6 یادداشت های شبانه نیشا ویرا هیراناندانی 0.0 صفحۀ 49 مگر آزادی معنی اش این نیست که که خودت انتخاب کنی کجا میخواهی زندگی کنی؟ 0 10 حلما آقاسی 1403/10/5 یادداشت های شبانه نیشا ویرا هیراناندانی 0.0 صفحۀ 32 حرف زدن ترسناک است، چون همین که کلمه ها بیرون می آیند، دیگر نمیتوانی برشان گردانی تو. ولی اگر کلمه ها را بنویسی و بعد ببینی آنطور که میخواهی از کار در نیامده اند، میتوانی پاک شان کنی و باز از سر نو شروع کنی. 0 4 حلما آقاسی 1403/10/5 لیلی نام تمام دختران زمین است عرفان نظرآهاری 3.9 13 صفحۀ 38 0 4 حلما آقاسی 1403/10/4 لیلی نام تمام دختران زمین است عرفان نظرآهاری 3.9 13 صفحۀ 12 لیلی گفت: کاش مادر میشدم، مجنون بچه اش را بغل میکرد. خدا گفت: مادری بهانهٔ عشق است. بهانهٔ سوختن، تو بی بهانهٔ عاشقی، تو بی بهانه می سوری. لیلی گفت: دلم زندگی میخواهد، ساده، بی تاب، بی تب. خدا گفت: اما من تب و تابم، بی من میمیری... 0 5 حلما آقاسی 1403/9/24 شهر فراموشی کوری آن هایدو 4.1 8 صفحۀ 290 حسرت فقط یک حسرت است. حسی است که روی قلبت مینشیند و یادت می اندازد که عشق چیز خیلی بزرگی است. یادت می اندازد که حتی اگر آدمی که عاشقش هستی دیگر در دنیا نباشد، تو میتوانی به دوست داشتنش ادامه بدهی. 0 28 حلما آقاسی 1403/9/18 شهر فراموشی کوری آن هایدو 4.1 8 صفحۀ 22 آن موقع تازه یاد گرفته بودم که اگر مردم فکر کنند عجیب هستی، خیلی هم بد نیست. یک نفر به من گفته بود:« عجیب بودن هم مثل شجاع بودنه» 0 12