_ من با شما هیچ جا نمیام، تا زمانی که خودتون رو معرفی کنین. آن دو مرد، با تعجب به هم نگاه کردند. مردی که سمت راست ایستاده بود، گردنش را کج کرد، سرش را کمی خاراند و بعد از توی کتش، یک کیف چرمی بیرون آورد. آن را باز کرد و جلوی صورت دکتر پارسا نگه داشت. برق هولوگرام روی کارت شناسایی، دکتر پارسا را شوکه کرد. با تعجب نوشته ی روی کارت را با صدای بلند خواند:((سازمان محرمانه آلودگی میکروبی و امنیتی)) و آرم مامور ویژه حفاظت بر تعجب دکتر پارسا افزود. سیاهی چشمانش میان کارت شناسایی و چهره ی عجیب آن دو مامور ویژه در رفت و آمد بود. _ دکتر علی پارسا! از این لحظه به بعد، ما محافظ ویژه ی شما هستیم!