بریده کتابهای اسیر ! Se Mo Ha ! 1403/11/11 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 82 این چه عشقی است که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارم میگریزی ز من و در طلبت باز هم کوشش باطل دارم دیدار تلخ / ۱۳۳۳ 0 2 هستی 1403/11/2 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 50 ای ستاره ها چه شد که در نگاه من دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مُرد؟ ای ستاره ها چه شد که بر لبان او آخر آن نوای گرم عاشقانه مُرد؟ 0 7 ! Se Mo Ha ! 1403/10/27 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 75 کتابی، خلوتی، شعری، سکوتی مرا مستی و سکر زندگانی است چه غم گر در بهشتی ره ندارم که در قلبم بهشتی جاودانی است عصیان/ ۱۳۳۳ 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/26 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 43 از من رمیدهای و من سادهدل هنوز بیمهری و جفای تو باور نمیکنم دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نمیکنم حسرت / ۱۳۳۳ 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/11/11 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 149 دخترک خندهکنان گفت که چیست راز این حلقهی زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهرهی او این همه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت: حلقهی خوشبختی است، حلقهی زندگی است همه گفتند: مبارک باشد دخترک گفت: دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سالها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقهی زر دید در نقش فروزندهی او روزهایی که به امید وفای شوهر به هدر رفته، هدر زن پریشان شد و نالید که وای وای، این حلقه که در چهرهی او باز هم تابش و رخشندگی است حلقهی بردگی و بندگی است حلقه/ ۱۳۳۴ 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/11/12 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 165 شب به روی شیشههای تار مینشست آرام، چون خاکستری تبدار باد نقش سایهها را در حیاط خانه هر دم زیر و رو میکرد پیچ نیلوفر چو دودی موج میزد بر سر دیوار در میان کاجها جادوگر مهتاب با چراغ بیفروغش میخزید آرام گویی او در گور ظلمت روح سرگردان خود را جستجو میکرد من خزیدم در دل بستر خسته از تشویش و خاموشی گفتم ای خواب، ای سرانگشت کلید باغهای سبز چشمهایت برکهی تاریک ماهیهای آرامش کولبارت را به روی کودک گریان من بگشا و ببر با خود مرا به سرزمین صورتیرنگ پریهای فراموشی خواب / ۱۳۳۳ 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/24 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 20 گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرایه بستند رمیده/ ۱۳۳۳ 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/11/11 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 119 طفلی غنوده در بر من بیمار ... با گونههای سرخ تبآلوده / با گیسوان درهم آشفته ... تا نیمهشب ز درد نیاسوده // هر دم میان پنجهٔ من لرزد ... انگشتهای لاغر و تبدارش / من ناله میکنم که خداوندا ... جانم بگیر و کم بده آزارش // شب خامش است و در بر من نالد ... او خستهجان ز شدت بیماری / بر اضطراب و وحشت من خندد ... تکضربههای ساعت دیواری بیمار / ۱۳۳۳ 0 1
بریده کتابهای اسیر ! Se Mo Ha ! 1403/11/11 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 82 این چه عشقی است که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارم میگریزی ز من و در طلبت باز هم کوشش باطل دارم دیدار تلخ / ۱۳۳۳ 0 2 هستی 1403/11/2 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 50 ای ستاره ها چه شد که در نگاه من دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مُرد؟ ای ستاره ها چه شد که بر لبان او آخر آن نوای گرم عاشقانه مُرد؟ 0 7 ! Se Mo Ha ! 1403/10/27 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 75 کتابی، خلوتی، شعری، سکوتی مرا مستی و سکر زندگانی است چه غم گر در بهشتی ره ندارم که در قلبم بهشتی جاودانی است عصیان/ ۱۳۳۳ 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/26 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 43 از من رمیدهای و من سادهدل هنوز بیمهری و جفای تو باور نمیکنم دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نمیکنم حسرت / ۱۳۳۳ 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/11/11 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 149 دخترک خندهکنان گفت که چیست راز این حلقهی زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهرهی او این همه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت: حلقهی خوشبختی است، حلقهی زندگی است همه گفتند: مبارک باشد دخترک گفت: دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سالها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقهی زر دید در نقش فروزندهی او روزهایی که به امید وفای شوهر به هدر رفته، هدر زن پریشان شد و نالید که وای وای، این حلقه که در چهرهی او باز هم تابش و رخشندگی است حلقهی بردگی و بندگی است حلقه/ ۱۳۳۴ 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/11/12 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 165 شب به روی شیشههای تار مینشست آرام، چون خاکستری تبدار باد نقش سایهها را در حیاط خانه هر دم زیر و رو میکرد پیچ نیلوفر چو دودی موج میزد بر سر دیوار در میان کاجها جادوگر مهتاب با چراغ بیفروغش میخزید آرام گویی او در گور ظلمت روح سرگردان خود را جستجو میکرد من خزیدم در دل بستر خسته از تشویش و خاموشی گفتم ای خواب، ای سرانگشت کلید باغهای سبز چشمهایت برکهی تاریک ماهیهای آرامش کولبارت را به روی کودک گریان من بگشا و ببر با خود مرا به سرزمین صورتیرنگ پریهای فراموشی خواب / ۱۳۳۳ 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/24 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 20 گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرایه بستند رمیده/ ۱۳۳۳ 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/11/11 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 119 طفلی غنوده در بر من بیمار ... با گونههای سرخ تبآلوده / با گیسوان درهم آشفته ... تا نیمهشب ز درد نیاسوده // هر دم میان پنجهٔ من لرزد ... انگشتهای لاغر و تبدارش / من ناله میکنم که خداوندا ... جانم بگیر و کم بده آزارش // شب خامش است و در بر من نالد ... او خستهجان ز شدت بیماری / بر اضطراب و وحشت من خندد ... تکضربههای ساعت دیواری بیمار / ۱۳۳۳ 0 1