بریده‌ای از کتاب اسیر اثر فروغ فرخزاد

! Se Mo Ha !

! Se Mo Ha !

1403/11/11

بریدۀ کتاب

صفحۀ 149

دخترک خنده‌کنان گفت که چیست راز این حلقه‌ی زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهره‌ی او این همه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت: حلقه‌ی خوشبختی است، حلقه‌ی زندگی است همه گفتند: مبارک باشد دخترک گفت: دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سال‌ها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه‌ی زر دید در نقش فروزنده‌ی او روزهایی که به امید وفای شوهر به هدر رفته، هدر زن پریشان شد و نالید که وای وای، این حلقه که در چهره‌ی او باز هم تابش و رخشندگی است حلقه‌ی بردگی و بندگی است حلقه/ ۱۳۳۴

دخترک خنده‌کنان گفت که چیست راز این حلقه‌ی زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهره‌ی او این همه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت: حلقه‌ی خوشبختی است، حلقه‌ی زندگی است همه گفتند: مبارک باشد دخترک گفت: دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سال‌ها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه‌ی زر دید در نقش فروزنده‌ی او روزهایی که به امید وفای شوهر به هدر رفته، هدر زن پریشان شد و نالید که وای وای، این حلقه که در چهره‌ی او باز هم تابش و رخشندگی است حلقه‌ی بردگی و بندگی است حلقه/ ۱۳۳۴

10

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.