بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 85

پیرمرد از به جا آوردن واپسین مراسم مذهبی دم مرگ رو می‌تافت، زیرا وحدت‌وجودی بود. مارکی دورولبون که گذارش به آنجا افتاده بود و به چیزی اعتقاد نداشت با کشیش شرط بست دو ساعت نکشد که او احساسات مسیحی بیمار را بازگرداند. کشیش شرط را بست و باخت: در ساعت سه بامداد بیمار به دست مارکی دورولبون سپرده شد، در ساعت پنج به گناهانش اعتراف کرد و در ساعت هفت درگذشت. کشیش پرسید: آیا شما در فن مناظره اینقدر زبردست هستید که بر خود ماها برتری دارید؟ مارکی دورولبون پاسخ داد: من مناظره نکردم، فقط او را از جهنم ترساندم.

پیرمرد از به جا آوردن واپسین مراسم مذهبی دم مرگ رو می‌تافت، زیرا وحدت‌وجودی بود. مارکی دورولبون که گذارش به آنجا افتاده بود و به چیزی اعتقاد نداشت با کشیش شرط بست دو ساعت نکشد که او احساسات مسیحی بیمار را بازگرداند. کشیش شرط را بست و باخت: در ساعت سه بامداد بیمار به دست مارکی دورولبون سپرده شد، در ساعت پنج به گناهانش اعتراف کرد و در ساعت هفت درگذشت. کشیش پرسید: آیا شما در فن مناظره اینقدر زبردست هستید که بر خود ماها برتری دارید؟ مارکی دورولبون پاسخ داد: من مناظره نکردم، فقط او را از جهنم ترساندم.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.