بریدۀ کتاب
1402/9/13
4.2
21
صفحۀ 11
تنم پر از ترکش حاصل از انفجار وانت بود. درد در تمام بدنم موج میزد؛ ولی همه حواسم پیش محسن بود. محسن را در آغوش گرفته بودم؛ خون از کمرش جاری شده و کف آسفالت پهن شده بود. صحنه کربلا بود. پای برهنه بودم و التماس میکردم کسی به فریاد ما برسد.
تنم پر از ترکش حاصل از انفجار وانت بود. درد در تمام بدنم موج میزد؛ ولی همه حواسم پیش محسن بود. محسن را در آغوش گرفته بودم؛ خون از کمرش جاری شده و کف آسفالت پهن شده بود. صحنه کربلا بود. پای برهنه بودم و التماس میکردم کسی به فریاد ما برسد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.