بریدۀ کتاب
هر وقت شروع میکنم به مرور خاطراتم و تعریف کردنشون، مریض میشم. وقتی دارم این چیزا رو تعریف میکنم، درونم همه چی میلرزه. دوباره همه چی میاد جلو چشمام. ... آخه چطور تعریفش کنی؟ با چه کلماتی، با چه قیافهای؟ ... بقیه شاید میتون... توانش رو دارن... اما من نمیتونم. گریهم میگیره. اینها چیزایی هستن که باید بمونن. باید نقل شن. فریاد ما باید یه جایی تو دنیا ثبت بشه. ناله های ما... ...... من از اسباببازیهای جنگی خوشم نمیآد، از تانکها و تفنگهای اسباببازی. کی به فکرش زده اینها رو بسازه؟ اینها حالم رو بد میکنن.
هر وقت شروع میکنم به مرور خاطراتم و تعریف کردنشون، مریض میشم. وقتی دارم این چیزا رو تعریف میکنم، درونم همه چی میلرزه. دوباره همه چی میاد جلو چشمام. ... آخه چطور تعریفش کنی؟ با چه کلماتی، با چه قیافهای؟ ... بقیه شاید میتون... توانش رو دارن... اما من نمیتونم. گریهم میگیره. اینها چیزایی هستن که باید بمونن. باید نقل شن. فریاد ما باید یه جایی تو دنیا ثبت بشه. ناله های ما... ...... من از اسباببازیهای جنگی خوشم نمیآد، از تانکها و تفنگهای اسباببازی. کی به فکرش زده اینها رو بسازه؟ اینها حالم رو بد میکنن.
13
نظرات
حتماً. ممنون از پیشنهادتون. اتفاقاً امروز که کتاب رو به کتابخونه برگردوندم، رفتم همون حوالی و پسرانی از جنس روی دیدم و متوجه شدم مربوط به سربازان شوروی در افغانستانه و به نظرم باید خوندش.
1
امید ابد
1402/10/27
1