بریده‌ای از کتاب دیزی دارکر اثر آلیس فینی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 128

کتاب ها نجاتم دادند؛ من به آنها پناه می بردم و در داستان هایشان زندگی می کردم. آن ها تنها جایی بودند که می توانستم بدوم، برقصم و شنا کنم، بدون ترس از اینکه بیفتم و دیگر نتوانم بلند شوم.

کتاب ها نجاتم دادند؛ من به آنها پناه می بردم و در داستان هایشان زندگی می کردم. آن ها تنها جایی بودند که می توانستم بدوم، برقصم و شنا کنم، بدون ترس از اینکه بیفتم و دیگر نتوانم بلند شوم.

187

17

(0/1000)

نظرات

ولی بنظرم از پایان این کتاب، میشه به عنوان بدترین پایان توی کل کتابا استفاده کرد...!! 
هروقت بهش فکر میکنم حرص میخورم که چرا خوندمش و چرا نویسنده همچین کاری کرد! 
2

0

اره ولی من این تیکه رو دوست داشتم 

1

منم همینطور؛)
@narges_88 

0