بریدۀ کتاب
1402/9/8
4.3
56
صفحۀ 128
توی آن گودال حس دیگری به من دست داد.اگر یکی از آن گلوله ها به من می خورد،حتما همین جان دراز به دراز می افتادم و در خانه ابدی ام جا می گرفتم.با این فکر توی قبر خوابیدم تا ببینم حس و حال قرار گرفتن توی قبر چطور است.مراحلی که این روز ها موقع تدفین شهدا دیده بودم،به ذهن می آوردمخواباندن روی پهلوی راست و قرار گرفتن صورت روی خاک،سنگ لحد روی سر و بعد تاریکی و تنهایی.رعب و وحشت عجیبی در دلم افتاد.یاد کار ها و اعمالم افتادم.صحنه های زندگی ام خیلی سریع از نظرم گذشت.به خدا گفتم:خدایا زمانی مرا از این دنیا ببر که مرا بخشیده باشی و اعمال و کردار من آنقدر صالح باشد که دیگر این رعب و وحشت را نداشته باشم.
توی آن گودال حس دیگری به من دست داد.اگر یکی از آن گلوله ها به من می خورد،حتما همین جان دراز به دراز می افتادم و در خانه ابدی ام جا می گرفتم.با این فکر توی قبر خوابیدم تا ببینم حس و حال قرار گرفتن توی قبر چطور است.مراحلی که این روز ها موقع تدفین شهدا دیده بودم،به ذهن می آوردمخواباندن روی پهلوی راست و قرار گرفتن صورت روی خاک،سنگ لحد روی سر و بعد تاریکی و تنهایی.رعب و وحشت عجیبی در دلم افتاد.یاد کار ها و اعمالم افتادم.صحنه های زندگی ام خیلی سریع از نظرم گذشت.به خدا گفتم:خدایا زمانی مرا از این دنیا ببر که مرا بخشیده باشی و اعمال و کردار من آنقدر صالح باشد که دیگر این رعب و وحشت را نداشته باشم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.