بریدۀ کتاب

دا
بریدۀ کتاب

صفحۀ 128

توی آن گودال حس دیگری به من دست داد.اگر یکی از آن گلوله ها به من می خورد،حتما همین جان دراز به دراز می افتادم و در خانه ابدی ام جا می گرفتم.با این فکر توی قبر خوابیدم تا ببینم حس و حال قرار گرفتن توی قبر چطور است.مراحلی که این روز ها موقع تدفین شهدا دیده بودم،به ذهن می آوردم‌خواباندن روی پهلوی راست و قرار گرفتن صورت روی خاک،سنگ لحد روی سر و بعد تاریکی و تنهایی.رعب و وحشت عجیبی در دلم افتاد.یاد کار ها و اعمالم افتادم.صحنه های زندگی ام خیلی سریع از نظرم گذشت.به خدا گفتم:خدایا زمانی مرا از این دنیا ببر که مرا بخشیده باشی و اعمال و کردار من آنقدر صالح باشد که دیگر این رعب و وحشت را نداشته باشم.

توی آن گودال حس دیگری به من دست داد.اگر یکی از آن گلوله ها به من می خورد،حتما همین جان دراز به دراز می افتادم و در خانه ابدی ام جا می گرفتم.با این فکر توی قبر خوابیدم تا ببینم حس و حال قرار گرفتن توی قبر چطور است.مراحلی که این روز ها موقع تدفین شهدا دیده بودم،به ذهن می آوردم‌خواباندن روی پهلوی راست و قرار گرفتن صورت روی خاک،سنگ لحد روی سر و بعد تاریکی و تنهایی.رعب و وحشت عجیبی در دلم افتاد.یاد کار ها و اعمالم افتادم.صحنه های زندگی ام خیلی سریع از نظرم گذشت.به خدا گفتم:خدایا زمانی مرا از این دنیا ببر که مرا بخشیده باشی و اعمال و کردار من آنقدر صالح باشد که دیگر این رعب و وحشت را نداشته باشم.

2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.