بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 12

بدبختیِ رفتن این است که تو یکهو چشم باز می‌کنی و عین دزدزده‌ها می‌بینی اِی داد بی‌داد! دمِ رفتن سرِ این‌که مغز و کله و ذهن و روانت هم اضافه‌بار نخورد، یک‌سری خاطره‌هایت را گذاشته‌ای و آمده‌ای اینجا و جایش درست عین یک دندانِ عقلِ کشیده درد می‌کند، خونابه می‌اندازد و نصف‌شب یکهو می‌بینی حلقت شور شد و باید بروی دهانت را آب بکشی، ذهنت را آب بکشی، درد را خنک کنی!

بدبختیِ رفتن این است که تو یکهو چشم باز می‌کنی و عین دزدزده‌ها می‌بینی اِی داد بی‌داد! دمِ رفتن سرِ این‌که مغز و کله و ذهن و روانت هم اضافه‌بار نخورد، یک‌سری خاطره‌هایت را گذاشته‌ای و آمده‌ای اینجا و جایش درست عین یک دندانِ عقلِ کشیده درد می‌کند، خونابه می‌اندازد و نصف‌شب یکهو می‌بینی حلقت شور شد و باید بروی دهانت را آب بکشی، ذهنت را آب بکشی، درد را خنک کنی!

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.