بریدۀ کتاب

(0/1000)

نظرات

ولی بیاید قبول کنیم امید مسری نیست :)
6
باور کنید که هست... اگر توش پایدار باشی کم کم توی دل بقیه جوونه می زنه. اما معمولا یک جو نا امید آدم امیدوار رو ساکت یا ناامید می کنن 
نگفته همیییییشه مسریه، گفته می‌تونه مسری باشه. 
پس من هم جمله‌م رو تصحیح میکنم: بیاید قبول کنیم که امید نمی‌تواند مسری باشد 😅 
شما به یک بچه‌ی کوچولو بگی من میدونم تو می‌تونی از چارپایه بری بالا و بیای پایین، آیا به این توانایی خودش امیدوار نمی‌شه و این کار رو انجام نمی‌ده؟ 
این مثالی که زدید مصداق «مسری بودن امید» نیست :) مسری بودن یعنی سرایت دادن! یعنی خودت اون امید رو در دلت داشته باشی و دیگری هم به اون چیزی که در دل توئه امیدوار بشه. یعنی بر فرض خودم به موفقیت در کاری امیدوار باشم و بقیه هم از دیدن امیدواری من، به موفقیت در همون کار امیدوار بشن. 
توی این کتاب ولی منظورش درباره همین امیدوار بودن به تلاش‌های یه بچه‌است. 
امیدواری «واهی» که ریشه‌ای در «واقعیات و امکانات موجود» نداره، هیچوقت قابل سرایت به کسانی نیست که آه در بساط ندارن؛ اگر هم تاثیری بذاره تاثیرش از جنس فریب و استثماره! معمولاً کسانی که از رفاه و خوشبختی نسبی برخوردارن دنیا رو با عینک رفاه خودشون می‌بینن و نسخهٔ امید می‌پیچن. شما برو برای کارتون‌خوابِ معتادِ حاشیهٔ شهر از امید به آینده بگو، بدون اینکه به حل مشکلش کمکی کنی، اگه بهش سرایت کرد من اسممو عوض میکنم :)