بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 32

پدرم آمد نشست توی اتاق. دستمال سفیدی از جیب کتش درآورد و اشک هایش را پاک کرد و گفت: - هر چه خواست خدا باشد همان می شود. امانت خودش هست، خودش می برد. این گریه و عزای ما هم خدا نمی پسندد. خدا خودش داده خودش گرفته... قسمت ما هم این است. بگو خدایا هر چه از جانب تو بیاید راضی ام به رضای تو

پدرم آمد نشست توی اتاق. دستمال سفیدی از جیب کتش درآورد و اشک هایش را پاک کرد و گفت: - هر چه خواست خدا باشد همان می شود. امانت خودش هست، خودش می برد. این گریه و عزای ما هم خدا نمی پسندد. خدا خودش داده خودش گرفته... قسمت ما هم این است. بگو خدایا هر چه از جانب تو بیاید راضی ام به رضای تو

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.