بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 147

یک روز صبح( در مراکش) وقتی دارم مربایم را روی نان می‌مالم، نسیم ملایمی می‌وزد و یک شکوفه‌ی پرتقال را درست می‌اندازد وسط ظرف مربا! شکوفه را برمی‌دارم و مربای رویش را با زبان پاک می‌کنم. بویش می‌کنم. عطرش مرا می‌برد تا دورترین کوچه‌پس‌کوچه‌های شیراز. انگار پیغامی‌ست از سرزمین مادری که مبادا فراموشم کنی!

یک روز صبح( در مراکش) وقتی دارم مربایم را روی نان می‌مالم، نسیم ملایمی می‌وزد و یک شکوفه‌ی پرتقال را درست می‌اندازد وسط ظرف مربا! شکوفه را برمی‌دارم و مربای رویش را با زبان پاک می‌کنم. بویش می‌کنم. عطرش مرا می‌برد تا دورترین کوچه‌پس‌کوچه‌های شیراز. انگار پیغامی‌ست از سرزمین مادری که مبادا فراموشم کنی!

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.