بریدۀ کتاب
من دلم می گیرد وقتی امروز صبح با صدای جاروی رفتگر پیر شهرداری کلن ، از خواب بیدار می شوم که میان جارو کشیدن دارد «الهه ی ناز » بنان را میخواند . . من اینجا در کنار راین ، وقتی به کرخه فکر میکنم، دلم می گیرد. نق نمیزنم ، غرغرو نیستم.. مرا ببخشید ، فقط دلم گرفته است.
من دلم می گیرد وقتی امروز صبح با صدای جاروی رفتگر پیر شهرداری کلن ، از خواب بیدار می شوم که میان جارو کشیدن دارد «الهه ی ناز » بنان را میخواند . . من اینجا در کنار راین ، وقتی به کرخه فکر میکنم، دلم می گیرد. نق نمیزنم ، غرغرو نیستم.. مرا ببخشید ، فقط دلم گرفته است.
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.