بریدۀ کتاب
1403/3/18
صفحۀ 76
بغلش میکنم و میاندازمش به هوا و از خنده ریسه میرود. مثل همهی بچههای دیگر جهان است؛ بی بغض و آرام. در دنیایی که شبیه دنیای همهی بچههاست و آدم را مثل همیشه به فکر میبرد که این دنیای مشترک، از کجای زندگی آدمها، جدا میشود که دیگر تاب تحمل هم را نداریم. بچههای کوبایی و آمریکایی، بچههای آذری و ارمنی همه شهروندان یک جهاناند که ناگهان بزرگ میشوند، میپاشند از هم و پرتاب میشوند به دنیاهایی که آدمهایش تاب تحمل هموطنهایشان را هم ندارند، چه برسد به اینکه شهروندان دیگر دنیاها را تحمل کنند.
بغلش میکنم و میاندازمش به هوا و از خنده ریسه میرود. مثل همهی بچههای دیگر جهان است؛ بی بغض و آرام. در دنیایی که شبیه دنیای همهی بچههاست و آدم را مثل همیشه به فکر میبرد که این دنیای مشترک، از کجای زندگی آدمها، جدا میشود که دیگر تاب تحمل هم را نداریم. بچههای کوبایی و آمریکایی، بچههای آذری و ارمنی همه شهروندان یک جهاناند که ناگهان بزرگ میشوند، میپاشند از هم و پرتاب میشوند به دنیاهایی که آدمهایش تاب تحمل هموطنهایشان را هم ندارند، چه برسد به اینکه شهروندان دیگر دنیاها را تحمل کنند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.