آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

2.8
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

2

صف ماشینهای خانواده دیوان بیگی وارد سرازیری پارکینگ فرودگاه شد و همگی به دنبال هم در یک ردیف خالی پارک کردند. دیوان بیگی بعد از مدتها، پشت ماشین خودش نشسته بود و شهدخت در کنارش و آذر پشت. درهای ماشینها یکی یکی باز شد و همه به جز فرناز و بچه ها که نیامده بودند، از ماشینها بیرون آمدند. اسکندر برای پیدا کردن چرخ چمدان دور شد. فرهاد در عقب ماشینش را باز کرد و چمدانهای آذر را بیرون کشید. پری که توی ماشین گلی بود آمد سراغ آذر و شهدخت و دیوان بیگی که جلوتر ایستاده بودند منتظر بقیه.

یادداشت‌های مرتبط به آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

            *بسم الله الرحمن الرحیم*

پرویز دیوان بیگی بازیگر باسابقه سینما و شهدخت فیروزکوهی دختر در فرنگ تحصیلکرده ای  که مدت هاست با اینکه اورا شهدخت دیوان بیگی بخوانند کنار آمده؛)پیشنهاد بازی در فیلم برای شهدخت تلنگری میشود  که به یادبیاورد چقدر در این سال ها خودش را فراموش کرده. و با بازگشت دختر کوچک خانواده داستان روند دیگری میابد(شخصیت اصلی داستان بیشتر آذر است!)


   روند تک خطی داستان را دوست داشتم. ولی خب بعضی جاها کسل کننده میشد. احساس میکردم این کتاب از ابتدا با این هدف که فیلمنامه بشود نوشته شده. خصوصا پایان بندی داستان، که تقریبا تمام فاکتورهای فیلم های دو دهه اخیر ایران را دارد.(ولی با پایان خودفیلم تا حدودی تفاوت دارد:/)
   شخصیت پردازی داستان خوب و به اندازه بود، و پرشخصیت بودن داستان هم برایم جذاب بود.

حقیقتش نظر خاصی برای این کتاب ندارم، به نظرم آنقدرها کتاب پربحثی نیست«:
   از خواندنش پشیمان نیستم، اما کتابی نیست که صددرصدی بتوانم به کسی پیشنهادش کنم. (اگر نخواندید هم نخواندید:/)

پ.ن: اگر فیلمش را هم بیینید داستان دستتان می آید.