﷽
دخترکی به همراه پدرش
در کوچه و بازار از شخصی
که در حال حلوا پخش کردن است
مقداری حلوا برمیدارد و میل میکند
برای بار دوم دست دراز می‌کند و 
مجدد مقداری حلوا برمیدارد و در
دهان می‌گذارد 
در حین خوردنِ آن متوجه میشود 
آن حلوا به دستور معاویه ، در حال
پخش میان مردم است .
به محض اطلاع از این موضوع ؛ حلوایی
که در دهان داشت را به بیرون می ریزد 
و از پدرش درخواست میکند که او را 
از ″تنور″ به صورت ″واژگون″ آویزان کند
تا آن حلوایی که قورت داده است را معده اش
پس بزند ...
که مبادا از سفره ی دشمنانِ مولا علی چیزی
برداشته باشد:)
آقا جانم ! بابا مهدیِ با محبتم
منم می‌خوام ″انی سلمٌ لمن 
سالمکم
و حربُ لمن حاربکم″ باشم 
تا تهش !❤️
مولای من ؛
مظلومیتی که در دفاع از شما باشه رو
به رفاهی که دشمنان شما در اختیارم
قرار بدن ترجیح میدم ...
می‌خوام با شما بمونم ، با شما باشم 
و با شما بمیرم
که سختی های بودن در کنارِ شما 
برای ما ″احلی من العسل″ هست🌱
...
وقتی این کتاب رو خوندم ؛ غم غریبیِ
آقا امام حسن مجتبی قلبم رو به درد 
اورد که چرا من هیچی از امامِ دومم نمی دونم؟!
چرا ذره ای از کردارشون مطلع نیستم؟
هر چند این کتاب شناخت زیادی از امام حسن رو 
در اختیارم قرار نداد اما باعث شد که به فکر خوندن 
کتاب های بیشتری برای شناخت بهتر
 امام حسن مجتبی باشم ... 
اگر کتابی در این رابطه میشناسید ممنون میشم
معرفی کنید^^
          

            غریب مادر حسن(ع)
غریب تر از حسین (ع)منم
کتاب فوق العاده ای بود به شدت پیشنهاد میکنم بخونید