پوست انداختن
خرید این کتاب از کتابفروشیها
آن چه پیوندتان می داد فقط دست هاتان بود. پیش پایش زانو می زدی تا بر این رابطه نامی بگذاری. او ایستاده پیش روی تو، تو زانو زده در پایش، پاهایش را بغل می کردی محکم تر و محکم تر دست هایت را تا کمرش بالا می بردی و او خم می شد و فقط دست هایت را می گرفت، تو همیشه فروتر، خاکسار، او همواره فراتر. بلند می شدی، ایستاده می طلبیدیش، دست هایتان به هم پیوندتان می داد و نگاهتان می داشت، بی نیاز از هر کار دیگر، به هم پیوسته و ماندگار، و تو جای او را می گرفتی، و باورت می شد که تصاحبش می کنی، همان طور که او تصاحبت می کرد، و می گفتی: خاویر یاد بگیر که همه هوس هایت را برآورده کنی، سرت را بگذار روی سینه من و بیدار نشو تا وقتی که روز به گرمای تن ما شود و النا در بزند...
بریدۀ کتابهای مرتبط به پوست انداختن
نمایش همهلیستهای مرتبط به پوست انداختن
یادداشتهای مرتبط به پوست انداختن