بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

علیه تفسیر

علیه تفسیر

علیه تفسیر

سوزان سانتاگ و 4 نفر دیگر
3.4
4 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

19

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب مجموعه نقدهای سوزان سانتاگ با عنوان «علیه تفسیر» با ترجمه مجید اخگر از سوی نشر بیدگل منتشر شد. این کتاب مجموعه ای از نقدهای مطبوعاتی سانتاگ است که در فاصله سال های 1962 تا 1965 در نشریات مختلف منتشر شده بودند. این اندیشمند آمریکایی در این مقالات به نقد و بررسی کتاب ها، رساله ها و بیانیه های نویسندگان و فیلسوفان مشهوری چون: ژان پل سارتر، آلبر کامو، آنتونن آرتو (مبدع تئاتر خشونت)، پیتر وایس، اوژن یونسکو، گئورگ لوکاچ، چزاره پاوزه، ناتالی ساروت و... است. همچنین برخی مقالات کتاب نیز به نقد و بررسی آثار فیلمسازانی چون روبر برسون و ژان لوک گدار ــ سینماگران برجسته فرانسوی ــ اختصاص دارد. کتاب پنج بخش مختلف دارد. عناوین مقالات بخش نخست کتاب «علیه تفسیر» و «درباره سبک» است. همچنین «هنرمند به مثابه رنجبرِ نمونه وار»، «سیمون وی»، «یادداشت های کامو»، «مردانگی میشل لیریس»، «انسان شناس به مثابه قهرمان»، «نقد ادبی گئورگ لوکاچ»، «قدیس ژنه ی سارتر» و «ناتالی ساروت و رمان» نام مقالات درج شده در بخش دوم کتاب است. بخش سوم «علیه تفسیر» شامل مقالات سانتاگ درباره منابع تئاتری است. عناوین مقالات این بخش نیز به ترتیب انتشار عبارتند از: «یونسکو»، «تاملاتی درباره قائم مقام» (قائم مقام نام نمایشنامه ای مفصل به قلم یک نمایشنامه نویس آلمانی به نام رولف هوخ هوت است. موضوع این نمایشنامه محاکمه آدولف آیشمان، است. آیشمان یکی از سران نازی ها بود که پس از جنگ توسط نیروهای اطلاعاتی یهودی ها به بیت المقدس برده شد تا مورد محاکمه قرار بگیرد.)، «مرگ تراژدی»، «رفتن به تئاتر و چیزهای دیگر» و «مارا / ساد / آرتو». مقاله آخر این بخش نقد و تحلیل سانتاگ بر نمایشنامه مشهور پیتر وایس با عنوان «شکنجه و قتل ژان پل مارا، به نمایش درآمده توسط ساکنان تیمارستان شارانتون، به کارگردانی مارکی دوساد» است. بخش چهارم کتاب به مقالات و نقدهای سانتاگ درباره سینما اختصاص دارد. «سبک معنوی در فیلم های روبر برسون»، «گذران زندگی گدار»، «تخیل فاجعه محور»، «مخلوقات آنچنانی جک اسمیت»، «موریلِ رنه» و «یادداشتی درباره رمان ها و فیلم ها» عناوین این مقالات است. در نهایت بخش پنجم کتاب نیز شامل مقالاتی پراکنده در زمینه هنرهای جدید و همچنین رویکردهای نوین در نقد ادبی و هنری است. عناوین مقالات این بخش نیز به ترتیب عبارتند از: «تقوای بدون محتوا»، «روانکاوی و زندگی در برابر مرگِ نورمن براون»، «هپینینگ: هنر همجواری رادیکال»، «یادداشت های درباره کمپ» و «یک فرهنگ و حساسیت تازه». این کتاب یکی از مجلدات مجموعه «تئوری پراکسیس» است که با نظارت حسین نمکین در انتشارات بیدگل منتشر می شوند. از این مجموعه پیشتر کتاب «تاریخ طبیعی زوال؛ تاملاتی درباره سوژه ویران» به قلم بارانه عمادیان منتشر شده است.

لیست‌های مرتبط به علیه تفسیر

اعترافبر استخوان‌های مردگانپیاده روی؛ و سکوت، در زمانه ی هیاهو

" ۳۲ حرف، ۳۲ کتاب" چالش کتابخوانی بر اساس حروف الفبا

32 کتاب

برای هر کتابخوان، شروع یک چالش جدید پر از لذت و تجربه لحظه‌های جالب خواهد بود. معمولا چالش های هفتگی و ماهانه زیادی را می‌توانید در اینترنت جستجو کرده و آن‌ها را طبق سلیقه‌ی خود تغییر دهید. با توجه به حجم بالای کتاب‌های خوانده نشده در کتابخانه‌ی شخصی‌ام، تصمیم گرفتم تا برای خود چالشی طراحی کنم تحت عنوان "چالش حروف الفبا،۳۲ کتاب" . در این چالش محدودیت زمانی و ترتیب خاصی وجود ندارد اما کتاب‌ها از دسته‌بندی‌ها و ژانر‌های مختلفی هستند. این تصمیم را به دو دلیل گرفتم: یک آن‌که روال خوانش تکراری نشود و دو حتما به سراغ کتاب‌هایی بروم که از خواندن آن‌ها در موقعیت‌های مختلف سر باز می‌زدم. شما نیز می‌توانید این چالش را با کتاب‌های در دسترس خود انجام دهید و این لیست ۳۲ کتابی، تنها پیشنهادی است از طرف من. ●می‌توانید این چالش را در طول یکسال ادامه دهید. ●پیدا کردن کتاب با بعضی حروف مانند "ث" و "ض" بسیار دشوار است به همین دلیل بعضی کتاب‌ها ممکن است استثنا با این حروف شروع نشوند. ●در قسمت نظرات، پیشنهاد‌های خود را بنویسید. ●اگر به سراغ این چالش رفتید، حتما تجربه خود را با من به اشتراک بگذارید.

یادداشت‌های مرتبط به علیه تفسیر

            تفسیر علیه تفسیر
«علیه تفسیر» مشهورترین مقاله‌ی سوزان سانتاگ است و از زمان نگارش آن (1964) به بعد، کم‌تر کتاب تئوریک سینمایی یا ادبی‌ای را می‌توان یافت که به آن ارجاع نداده باشد. نام این مقاله بر روی اولین مجموعه مقالات سانتاگ هم نشسته و به نوعی شناسنامه‌ی او به حساب می‌آید.
سانتاگ در این مقاله، ابتدا به بیان سیری از تاریخ هنر می‌پردازد که «نخستین تجربه‌های هنری قاعدتا می‌باید راز آلود و سحرآمیز بوده باشند». بعدها «فیلسوفان یونانی پیشنهادشان این بود که هنر امری تقلیدی است». بعدها هنر واقع‌گرا پدید آمد. و «ما به وظیفه دفاع از هنر سنجاق شدیم»؛ تئوری‌ها و نظریه‌ها پدید آمدند و «فرض هم‌چنان این است که اثر هنری یعنی محتوای آن». سانتاگ سپس به نظریه تفسیر هنر می‌پردازد: «تفسیر در هنر یعنی بیرون کشیدن مجموعه‌ای از عناصر (X، Y، Z و الی آخر) از کل اثر، کار تفسیرگر تقریبا مثل ترجمه است. تفسیرگر می‌گوید ببین، نمی‌بینی X درواقع همان A، و Y درواقع همان B است؟» و اینکه؛ «تفسیر در دوران ما حتی پیچیده‌تر هم هست». و بعد، سانتاگ به تفسیرگرانی که کارشان ترجمه آثار هنری است و دیگر نمی‌گذارند ما از خود اثر لذت ببریم، بی‌محابا حمله می‌کند: «فوران تفسیرهای هنر، امروزه حواس ما را مسموم می‌کند» و حتی حملات شدیدتر: «تفسیر، انتقام خرد است از هنر.»
در انتها سانتاگ خود برای برخورد و نقد آثار هنری راه‌کاری ارائه می‌دهد: نقد فرمالیستی؛ «من نمی‌گویم آثار هنری وصف ناپذیرند و نمی‌شود آن‌ها را توصیف کرد و یا درباره‌شان توضیح داد. می‌شود. مساله این است که چه‌طور؟... چیز‌ی‌که در وهله اول موردنیاز است، توجه بیشتر به فرم است... بهترین نقد، که چیز نادری است، از نوعی است که ملاحظات محتوایی را در ملاحظات فرمی حل کند.»
مقاله «علیه تفسیر» امروزه و چهل سال بعد از نگارش هم‌چنان کاربردی و تازه است. با همان شجاعت همیشگی سانتاگ. و البته با جملاتی زیبا و به یاد ماندنی نظیر این: «هیچ کدام از ما نمی‌توانیم معصومیت پیش از آمدن تئوری‌ها را بازگردانیم.»


احسان رضایی، هفته‌نامه‌ی همشهری جوان، شماره‌ی 4، 26 دی 1383.
          
hatsumi

1402/04/18

            از متن کتاب:
پاوزه در ماههای پایانی زندگی اش در بحبوحه ی رابطه ای ناراحت کننده با یک ستاره ی سینمای آمریکایی ، مینویسد: «آدم به خاطر عشق یک زن خود را نمیکشد بلکه به این خاطر که عشق هر شکلی از عشق ما را به شکلی برهنه در فلاکتمان آسیب پذیری ،مان و پوچیمان بر ملا میکند ... آیا من در اعماق وجودم به این دلیل به این عشق شگفت انگیز آن چنان که در حال گذر بود چنگ نزدم .... تا خودم را به آن ایده ی قدیمی ام برگردانم به آن وسوسه ی مزمن، و یافتن بهانه ای
که دوباره به آن بیندیشم عشق و مرگ این همان الگوی وراثتی است. یا در جایی دیگر پاوزه با حال و هوایی کنایی مینویسد: «فکر نکردن به زنها ممکن است درست همان طور که آدم به مرگ فکر نمیکند. دلمشغولی با زنان و مرگ هیچگاه دست از سر پاوزه بر نداشت، در حالی که به هر دوی آنها با نوعی اضطراب و حس بیمارگونه میاندیشید، چرا که در هر دو مورد مسئله آن بود که آیا او میتواند در موضعی برابر با موقعیت رویارو شود یا نه د یا نه چیزی که پاوزه در مورد عشق میگوید روی دیگر و آشنای آرمانی سازی رمانتیک است. پاوزه به کمک استاندال دوباره این واقعیت را کشف میکند که عشق نوعی افسانه ی ضروری است؛ مسئله آن نیست که عشق گاهی به اشتباه میانجامد، بلکه آن است که عشق اساساً یک اشتباه است. چیزی که فکر میکنیم پیوندی با فردی دیگر است در نهایت زمانی که نقاب از آن بر میداریم درمی یابیم که یکی دیگر از بازی های نفس منزوی بوده است.عشق میمیرد چرا که تولد آن یک اشتباه بوده است. با این حال زمانی که فردی جهان را بنا به واژگان پاوزه به صورت جنگلی از خودخواهی میبیند این اشتباه ضروری خواهد بود. و به این ترتیب نفس منزوی همواره در رنج خواهد بود زندگی رنج است و لذت عشق
نوعی داروی بیهوشی است.»