بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مرگ گفت شاید

مرگ گفت شاید

مرگ گفت شاید

توماس نارسژاک و 2 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

1

هِروِه لُب، مشاور شرکت های بیمه، در یک مرکز شبانه روزی امداد حضور یافته است. او می خواهد درباره کسانی که قصد خودکشی دارند و با آن مرکز تماس می گیرند تحقیق کند. تماس تلفنی زینا ماکووسکی، دختر یک فیزیکدان سرشناس لهستانی، توجه هروه را به خود جلب می کند. او خود را معرفی نمی کند و تقاضای کمک ندارد. تنها درخواستش این است که بر روی گورش گل بگذارند! با اقدام به موقع پلیس، زینا از مرگ نجات می یابد... اما به دنبال آن، هروه با معمای سوء قصدهای پیاپی به جان زینا روبه رو می شود که پاسخی برای آن نمی یابد...